برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله سهراب سپهری تحت word دارای 36 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله سهراب سپهری تحت word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله سهراب سپهری تحت word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله سهراب سپهری تحت word :

مقدمه:
روشنی گل در برابر تاریخ مرغ قرار گرفته است از همین جا می توان درباره ی سهراب سپهری آغاز سخن کرد.الدار شاعر فرانسوی وضع هنرمندان را به وضع برادران بینای قرون وسطی تشبیه کرده است.اینان مردان بودند که با زنان کور ازدواج کرده بودند.شاعر می گوید هنرمندان – که بینا هستند- همسر همگان کورند.می کوشند برای دیگران چیزهایی را توصیف کنند که آنان نمی بینند یا ندیده اند.

اما روشنی گل ،به روشنی زندگی،خیره کننده و گاه کور کننده است.به رنگها،پهنه ها و فضاهایی پخش می شود و در چشمان هنرمند پاشیده می شود.دلهره ی او را صد چندان میکند،قلم مویش را می لرزاند و گاه به زانویش در می آورد.در ساعات آخر زندگیش ون گک فقط خورشید می دید.خورشید و آفتاب گردان و زمین و زمان دور(چرخش)سرش چرخید و سرانجام روشنی خیره کننده ی زندگی او را از پای درآورد. این کشمکشها بارها تجدید شد و بارها باز تجدید خواهد شد.زندگی به اندازه ای فراوان و گوناگون و بی کران است که نمی توان آن را باز نمود.رنج و درد و کشمکش از همین جا آغاز می شود و به همین جا نیز پایان می یابد.اصل دیدن است و چگونه دیدن .همه ی مکتبهای هنری نیز سرانجام به این اصل باز می گردد.زیرا نقاش می کوشد که ببیند و بیشتر و بهتر ببیند.این قشنگی هرگز فرو نمی نشیند زیرا زندگی بی کران و ریشه های دید بیبشمار است.

تا کجا این دید می تواند یک جانبه و بی پروا باشد و آیا میان دیوانگی مرزی هست؟به سختی می توان پاسخ داد.مرزی نبوده و نیست.مرز خود مائیم،قراردادهای ماست،اگر نه همه چیز در هم می آیند و خدا می داند آیا واقعیت همین آشفتگیهاست یا نظم های بظاهر خردمندانه. پرده ای ما را از دیدن باز میدارد.بی گمان پرده ای هست .همیشه.اینشتاین این را می گفت.و پیش از او عارفان ما.(هست از پس پرده گفتگوی من و تو ;)برداشتن این پرده یا پس زدن آن کاری است دشوار و پر خطر.همه از آن می هراسند زیرا آدمی برای آسوده زیستن خوش دارد قالبها و حدودی برای خویش بسازد.رستن از این قالبها کاری است از نوع کار «پرومته» .هر هنرمند واقعی ،پرومته ای است که شاید خود نداند.با قراردادها در می آویزد و همیشه آن را می خواهد ببیند;

فصل اول:
نحوه ی آفرینش و عدم تنوع در شعر سپهری;;;;;;;;;;;;;;;;. 4
سیر چگونگی بیان در دوره ی اول شعر سپهری;;;;;;;;;;;;;;;.. 4
سیر چگونگی بیان در دوره ی دوم شعر سپهری;;;;;;;;;..……;;;;.. 8
تحلیل زائد در شعر سپهری;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;; 12
شعر«حرفی»و نه «ساختاری»سپهری;;;;;;;;;;;;;;;;;;;..……….. 12

شعر سپهری واجد «جوهر شعری»و «بیان خاص»و«جهان بینی»;;;;;;;;; 13
شعر سپهری فاقد اصل «ساخت»;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;; 13
اشعار سپهری مستعد حرف;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;. 14
«ادراک»واژه ی کلیدی جهان بینی سپهری;;;;;;;;;;;;;;;;;;;. 14
خدا دیگر واژه ی شعر سپهری;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;. 14

نحوه ی آفرینش و عدم تنوع در شعر سپهری
اشعار سپهری فاقد استقلال ،به اعتبار «ساخت» و «فضا» ست.اما در عین حال نیز در شعر او نمی توان به دنبال تنوع موضوع گشت.چون او یک شاعر واقعی است و خود متوجه ،نه به چیزهای مجرد و موضوعهای منفرد و منحصر.او موقعیت آرمانی در جهان را می جوید و با نگاهی روان و گردان ،که از سرچشمه پنهان ذهن و خیال او جاری می شود در مسیرهای مختلف به راه می افتد و به دنبال تازگیها به قصد تازه بینی ها و نامگذاریهای نو می رود.او جز تماشاگر خود و جهان خود نیست.و جز خود را در شعر خود تعقیب می کند.و این پشتوانه ی فرهنگی و ذهنیت خاص و حساسیت تاریخی اوست که در لحظه ی آفرینش چون خونی در رگها شعر او بر پله ی ویژه ی خویش می نشاند. و نگاه روزگار را که مجاز حقیقت داوری انسان هنر شناس است،متوجه او می کند.و از همین روست که شاعرانی از این دست دوره ها ی مختلف شعری دارند و این ادوار از دوره ی ابتدایی تا دوره ی جستجو و از دوره ی جستجو تا دوره ی یافتن خط فکری شخص و زبان شعری مختص ،امتداد می یابد.

و سرانجام چه از نظر فکر و چه از لحاظ زبان به مرتبه ای می رسد که شعر او بی امضاء نیز شناخته می شود.منتهای مراتب اینکه برخی از اینان دوره های سپهری بیشتری دارند و به عبارت دیگر ،سیر تدریجی فکر و زبان شعر آنان .مشخص تر است.مثل نیما و شاهد و سپهری و ;»

سیر چگونگی بیان در دوره ی اول شعر سپهری
دوره ی نخست که شامل چهار مجموعه ی اولین اوست:یعنی «مرگ رنگ»،«زندگی خوابها».«آوار آفتاب» و «شرق اندوه»، و دوره ی دوم که چهار مجموعه ی آخرین او را شامل می شود:«صدای پای آب»،«مسافر»،«حجم سبز» و «ما هیچ ما نگاه» با این تفاوت آشکار که در دوره ی اول و دوم ،هر مجموعه در حدود خود نسبت به مجموعه ی قبلی ،تشخص بیشتری می یابد.و این پس از طی مراحل مقدماتی تا چهل سالگی اوست که «صدای پای آب» را می شنود.

صدای پای پری شعرش را ،که چهار مرحله ی اولین همراه شاعر پیش آمده است بی آنکه (جز گهگاه)سیمایش را ببیند و صدایش را بشنود.اما این مراحل چیست و چگونه در نور دیده شده است. باید گفت:
1سپهری تا مرز شنیدن«صدای پای آب»خاصه در کتاب«مرگ رنگ» و «شرق اندوه» که شامل شعر های موزون اوست،گذشته از قوافی دو به دو چار پاره ها که خود جزو لاینفک قالب این نوع شعر است:

رخنه ای نیست در این تاریکی
در و دیوار بهم پیوسته
سایه ای لغزید اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته(2)
2سپهری تا مرز شنیدن«صدای پای آب »درست در بحبو حه ی رواج «چار پاره»که نوع شعر محبوب امثال توللی و نادر پودر شیری است،یکی دو سال به این قالب روی آورد.اما بسیار زود آنرا رها کرد.اگر چه چار پاره های او از نظر زبان و فضا به شعر نیما نزدیکی بیشتری داشت:و به همین دلیل بسیار زود به این قالب پشت کرد و به قالب نیمایی و با همان زبان روی آورد چنانکه مصراعهای او نیز عیناً به تقلید شعر نیما پایان میگیرد. و این توجه به شعر نیما تا آنجا ست که برخی از اشعار مشهور او از جمله:«ناقوس»،خانه ام ابری است» و ; عیناً سر مشق سپهری در نوشتن شعر هایی به نام«دنگ» ،«دریا و مرد» ،«سرگذشت» و «نقش» میشود.

من بجا ماندم دراین سو،شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگها ،می دوانید آرزویی خوش
نه خیال رفته ها میداد آزارم
لیک پندارم پس دیوار
نقشهای تیره می انگیخت(3)
3سپهری تا مرز شنیدن «صدای پای آب» هیچگاه در شعر خود در استفاده از هنر نقاشی که هنر دیگر اوست،چه از نظر تصویر و چه از لحاظ بیان منفک نشده است:

الف: در مجموعه ی «مرگ رنگ»، ریختن سرخ غروب
جا به جا بر سر سنگ
ب:در مجموعه ی «زندگی خوابها» تصویرم را کشیدم
چگونه شیر در رگهای بی فضای این تصویر
همه گرمی خواب دوشین را ریخت;
ج:در مجموعه ی «آوار آفتاب»:

انگشتم خاک را زیر و رو کرد
و تصویر ها را بهم می پاشد،می لغزد،خوابش میبرد.
تصویری می کشد،تصویری سبز،شاخه ها،برگها;
د:در مجموعه ی «شرق اندوه»:
و چه بود ان لکه ی رنگ ،ان دود سبک
پروانه گذشت افسانه دمید.

4سپهری تا شنیدن «صدای پای آب »از سنگلاخهای تصاویر و مقابیر شاعرانه ای ،عبور کرده است که غالباً و نه در همه ی موارد،به صورت ترکیبهای اضافی و وصفی و نیز حسامیزی های افراطی است.و دو جزء ترکیب در کنار هم بیشتر جلیس مجبورند تا انیس مختار.به عبارت دیگر نیروی دافعه بیشترشان بسیار کمتر از نیروی جاذبه ی آنهاست:

الف:در مرگ رنگ: رنگ خاموشی – طرح لب و ;
ب:در زندگی خوابها: گلهای چشم پشیمانی و ;
ج:در آوار آفتاب: سفال آسمان -جرقه ی لبخند – شب اندام – دود خواب و ;
د:در شرق اندوه: تاریکی باد – برگ سپهر – ستون نگاه و ;.

5سپهری تا مرز شنیدن «صدای پای آب» در کنار ترکیبهای افراطی و معتدل که به نمونه های آن اشاره رفت.خاصه در آوار آفتاب ،شرق اندوه،از مصراعهای ساده ی شاعرانه نیز که بعدها در آثار دوره ی دوم او دیده می شود ،و در حقیقت پایه های زبان اصلی شعر های بعدی اوست،استفاده می کند:
سر برداشتم

زنبوری در خیالم پر زد
در بیداری بیمناک
از کنار زمان خواهم گذشت
6سپهری تا شنیدن «صدای پای آب»بخصوص در دو مجموعه ی «زندگی خوابها» و «آوار آفتاب»منطق و اسلوب نثر را براشعار خود حاکم میکند. واین مختصه ای است که به صورت حرفهای شاعرانه ،از صدای پای آب به بعد نیز ادامه می یابد:

من در پس در تنها مانده بودم – همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده ام
گویی وجودم در پای این در جا مانده بود(زندگی خوابها)
میان دو لحظه ی پوچ در آمد و رفتم – گورستان به زندگی ام تابید(آوار آفتاب)(4)

سیر چگونگی بیان در دوره ی دوم شعر سپهری
و اما در دوره ی دوم شعر سپهری ،که از «صدای پای آب»آغاز می شود،تنها مختصات بر شمرده ی سوم و پنجم و ششم اند که با چهره ای بارزتر ادامه می یابند.درست بر خلاف مختصات اول و دوم که در شعر های بعد هیچ اثری از آنها نیست:نه انواع قافیه و نه قالب چار پاره و نه زبان نیما و نه شعر وزن.
و حد وسط در این میان فقط مختصه ی چهارم ،یعنی اصل ترکیبهاست که در دوره ی دوم شعر سپهری نیز به دو صورت دیده می شود.

نخست:آنها که نیروی دافعه ی دو جزء شان نسبت به هم قوی تر است.یعنی ترکیبهای بد افراطی از این میانک
از مرگ رنگ :کرم فکر – خنده لحظه – سرود زهر،;.
از زندگی خوابها :گلهای چشم پشیمانی – استخوان سرد علف – مار سیاه اندیشه و ;
از آوار آفتاب:تراوش سیاه نگاه – جنبش ابری خواب -شاخه ی شبانه ی اندیشه و ;
از شرق اندوه:ستون نگاه -سفالینه تاریکی -برگ سپهر،;.

و دوم آنها که دو جزء یا سه جزءشان با نیروی جاذبه ی بیشترند،یعنی ترکیبهای معمول از این دست:
رنگ خاموشی(مرگ رنگ)- مر مر سبز چمن(زندگی خوابها) – (آوار آفتاب ) شب آرام آیینه – مو پریشانهای باد (آوار آفتاب)- تبر نقره نور(شرق اندوه)
ترکیبهایی که همراه با حسامیزی های گوناگون او در حکم نقشهای مختلف اما یکنواخت و گاه ذهن آثار آزار بدنه او می شوند. و همراه چار مختصه ی اول ،که به اشاره گذشت،همچنان در اشعار او باز می مانند.و باز .به دو صورت ساده و شکل یا خوب یابد .یا جور یا ناجور یا همخوان و ناهمخوان.
در صورت اول همچون این ترکیبها:لالایی سبز نوازش -خواهش روشن -بام اشراق و ;

در صورت دومکتعمیر سکوت -اضلاع فراغت -دهان حوصله -;
ترکیبهایی که خاصه وقتی از دو جزء بیشتر شدند،بیشتر ناهمخونی خود را نشان می دهند.مانند این ترکیبها: علفهای نرم تأمل -ارث پراکنده ی شب -شبنم ابتکار حیات-;

و بالاخص شدت این ناهمخونی در ترکیبهای خطابی «ما هیچ ،ما نگاه».که به اغلب احتمال ،جزء به علت توقف او پس از سفره های شاعرانه ی مجموعه های قبلی و تفکر او به مرگ نیست.و از آنجا که هر خطابی ،ناشی از اصل «ندانستگی» است،یکبار دیگر جهان برای او سئوال برانگیز می شود.
1-تأثیر نقاشی:
اصلی که در دوره ی اول شعر او جای به جای به نشانه های آن بر می خوریم،و در دوره ی دوم نیز به نمونه های آن جای به جای میتوان برخورد:
گاه به صورت اعتراف .به این معنی که شاعر مستقیماً به هنر نقاشی خود اشاره می کند:
اهل کاشانم ،پیشه ام نقاشی است

گاه گاهی قفسی میسازم از رنگ،می فروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است،
دل تنهایی تان تازه شود،چه خیالی چه خیالی میدانم
حوض نقاشی من بی ماهی است.
و گاه از دید «نقاشانه».مثلاً در تکه ی زیر که بنای «تاج محل» را خاصه دو برآمدگی دو سوی آنرا که همچون دو «بال بزرگ.در آب پیش آمده اند چنین توصیف میکند:

و نیمه ی راه سفر،روی ساحل «جمنا»
نشسته بودم و عکس تاج محل را نگاه می کردم
دوام مرمری لحظه های اکسیری و پیشرفتگی حجم زندگی در مرگ
ببین دو بال بزرگ به سمت حاشیه روح آب در سفرند(6)
«و گاه استمداد از هنر نقاشی و آرزوی تخلیه منظومی که لحظه ی بعد به شکلی دیگر در خواهد آمد،خاصه که در خیال شاعر در روز آخر زندگی خود می چرخند:

یاد من باشد فردا لب -طرحی از بزها بردارم -طرحی از جادو ها ،سایه هاشان در آب و ;(7)
حجم سبز ص 354
و گاه در حد پناه بردن به هنر نقاشی ،لحظه ای که کلمات را از توصیف تنهایی خود عاجز می بیند و بوسیله ی همین کلمات هنر نقاشی اش را به استمداد می طلبد.

بهتر است که برخیزم-رنگ بردارم-روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم
و گاه ،با استفاده از صفاتی که به نقاشی مربوط می شود .خاصه در جام ترکیبهای خاص غالب آفرین مجموعه ی او:
«ما هیچ،ما نگاه»: شعر منقش;.ادراک منور;.یاس ملون;.»(5)
2-اسلوب نثری

یکی به معنی شیوه ی بیان مستقیم و نشستن اجزاء جمله در جای اصلی خود و دیگر به این اعتبار که این اصل از مختصات شعر «حرفی»است.گیرم«حرفهایی شاعرانه» و خاصه در شعرهایی که از اصل ساختار و شکل درونی عاری است بیشتر خود را نشان می دهد.و در هر حال در شعر او از آغاز تا پایان آشکار است.
من همه ی شقهای هندسی ام را ،روی زمین چیده بودم
آن روز ،چند مثلث در آب ،غرق شد
من گیج شدم،جست زدم روی کوه نقشه جغرافی(7)
3-اسطوره ساده

تلاشهای سپهری و تجربه های او را در کار اکتساب زبان شخص نشان میداد.میتوان گفت:هویت و تشخص زبانی او،در صدای پای آب و مسافر و حجم سبز از تلفیق سه نوع بیان ویژه فراهم آمده و چهره نموده است:
1:بیان اول
بیانی که ترکیبهای افراطی و گاه لوس و بی نمک ،کمتر در آن دیده می شود. و به اصطلاح ،یا دو جزء ترکیب کمتر به هم لطمه میزنند و یا اساساً فاقد ترکیبند.ودر هر حال موفق ترین بیان شعر سپهری را در همین سطه های نمونه میتوان دید.همچون: من وضو با تپش پنجره ها می گیرم;

2:بیان دوم
بیانی که بیشتر به صورت اضافه های تشبیهی و استعاری است که یا دو جزء مرکب آن به یکدیگر لطمه می زنند و نسبت به بیانهای تازه تر شعر امروز ،حاکی از زبانی عقب مانده ترند،یا به علت ذهنیت خاص شاعر،لوس و بی نمک خاصه شاعر،آنجا که صنایع بدیعی به تعمد در شعر او راه می یابند و نه به تصادف.
در صورت اول مثل این سطر:باد می آمد از سمت زنبیل سبز کرامت;

 

در صورت دوم مثل این سطر:چینی نازک تنهایی من;
3:بیان سوم
بیانی که از فرط پیچیدگی -بیشتر یا کمتر -به شیوه ی هندی نزدیک شده است و صور مختلف آن ،بمثابه موانعی است که خواننده را در حین خواندن شعر به توقف بیجا ناگزیر می کنند.

حیات غفلت رنگین یک دقیقه حواست;سهراب سپهری -شعر زمان-

تخیل زائد در شعر سپهری
شعری که چون نطفه ای که از پیش شکل خود را در خود دارد،زاده نشد و صرفاً جریان سیالی بود که از سرچشمه ی ذهن شاعر به حرکت آغاز کرد،شعر کاملی نیست.و چون نیست و معمولاً «شعر حرفی» است،شاعر ناگزیر خواهد بود برای اینکه جریان سیال ذهن ،در مسیر نثر نیفتد،و از جوهر شعر تهی نشود،آن را در جامه ی تخیلات افراطی و نفسگیر بپوشد و لاجرم در طول حرکت شعر ،در هیچ جا به خواننده اجازه ی توقف ندهد تخیلی که در حقیقت کارش ایضاح و تنویر شب ظلمانی است نه ابهام و تکویر روز نورانی ،و آیا نمونه های زیر بیشتر یا کمتر جز بیانگر این حقیقت اند؟

و روی میز،هیاهوی چند میوه ی نوبر
به سمت مبهم ادراک مرگ ،جاری بود.
بیان مبهم این مفهوم که :میوه های تازه و نوبر روی میز احساس میکنند لحظه ی دیگر خورده خواهند شد.(27)
شعر «حرفی» و نه «ساختاری» سپهری
خوانندگان اشعار سپهری مصراعها را یکی یکی و پله به پله پشت سر می گذارندو به پله ی دیگر می رسندو همینطور تا آخر و در پایان نیز جز احساس شکسته بسته ای از آن چیزی با خود ندارند.

و چه بسا که چنین شعری فقط باید احساس شود چون شعری «حرفی » است حرف شاعرانه و نه «ساختاری»که جز احساس شدن و به فهمیدن و فهمیده شدن و به کشف روابط خود نیز نیاز دارد.و این هم آگاهی کافی می خواهد.اشعار سپهری مجموعه ای از سطور پراکنده،کوتاه و سطری (شعر بلند،بیست سطری ،سی سطری،دویست سطری)و اغلب بی بند و در هر حال ،نه آنچنان شعری که بتوان جز مجموعه ی سطور گوناگون ،مجموعه ی چند بندش نیز گفت.از آن سان که مثلاً در شعر نیماست.بدین معنی که اگر هر سطر او جزئی از یک بند است هر بند نیز جزئی از کل متشکل شعر ساختاری اوست.همان که شعر سپهری در حوزه ی و محدوده آن نیست»

شعر سپهری واجد«جوهر شعری» و «بیان خاص» و «جهان بینی»
سپهری در شعرهایش فقط شاعرانه میزند.هر وقت که حال داشت و در حالت سرایش قرار گرفت قلم را بر می دارد و هر جا که از آن احساس به خود باز آمد و خسته شد قلم را زمین میگذارد.

شعر او از نقطه ای به حرکت آغاز می کند و بر خطی مستقیم راه می افتد و به نقطه ی پایان می رسد .چنین شعری نطفه ندارد.نطفه ای بارور که در لحظه ی کمال به طور کمال و متشکل ،چون موجودی با هیئتی خاص به یکباره زاده شود و با شکل از پیش معین خود بر کاغذ ترسیم گردد.در شعر او جز چند مورد خاص چنین زاده ای را با این مختصات نمی توان دید.

شعر سپهری سه اصل«جوهر شعری »«بیان خاص»و «جهان بینی »را دارد.سه اصلی که در شعرهای متشکل طراز اول در حکم سه رأس مثلث اند و مرکز ثقل و خاستگاه شکل آن ، و در حقیقت دائره محاط در این مثلث است که سه ضلع «جوهر»،«بیان»،«اندیشه» را بر گرده ی خود نگهمیدارد.
در صورتی که در شعر سپهری این سه اصل در یک خط مستقیم برق می زند و در نتیجه شعر او را از پذیرش شکل و حجم یک اثر هنری که مهمترین ضامن قوام و دوامش «ساخت» دقیق و استوار است در می آیند.

اشعار واقعی معماری کلام است که در هیئت متصور و متجسم خود فضائی است ساختمند
شعر سپهری فاقد اصل «ساخت»
شعرهای سپهری هر کدام خود قطعه ای مستقلند پس باز هم می توان تکرار کرد که اشعار سپهری ،جز در چند مورد مستثنی شکل طولی دارد.از اول بر خطی ممتد حرکت می کند و دور،خود نمی گردد،هیچ شکل هنری عینی و ذهنی به خود نمیگیرد.تکرارهایش حرفی است نه ساختاری.

اشعار سپهری مستعد حذف:
اگر اشعار سپهری میتوانست شکل دایره ای به خود بگیرد یعنی پایان شعر به نحوی به آغاز آن باز گردد.خود به نوعی از ساختار و انسجام ، استحکام می یافت.و دیگر استعداد حذف نمی داشت.زیرا هر آن ، بخشی از یک دایره برداشته شود،دیگر دایره ای نخواهد بود.
برعکس ، اگر قسمتی از یک خط حذف شود همچنان از تعریف خط جدا نخواهد افتاد . و هم از این روست که میتوان از بیشتر نزدیک به همه ی شعرهای سپهری ،بخشهائی را حذف کرد.بی آنکه به کل متشکل شعر لطمه ای وارد آید.

«ادراک» واژه ی کلیدی جهان بینی سپهری
و اما سپهری از کدام مبدأ به اینجا رسیده است و از آغاز حیات شاعری خود به دنبال چه بوده و به جستجوی کدام نقش ناپیدا برخاسته و حرکت کرده و در کجا به مرز شناخت خاص خویش رسیده است،باید گفت:
یکی از واژه های بسامدی شعر سپهری ،کلمه ی «ادراک» است که به تناوب در دوره های مختلف شعری او دیده می شودو اگر به ترتیب مورد مداقه قرار گیرد،حضور خود را نشان می دهد.زیرا بدیهی است که هر کلمه ،که در شعر یک شاعر وضع بسامدی یافت بی سببی نیست.خاصه اگر این کلمه ی ادراک باشد که خود مبین درک خاص شاعر .اگر نه جدید .از هستی است.

ادراکهای حاصل از تابشی فزاینده ،که سرانجام به کانون حس و درک تبدیل می شوند یا از کانون ادراک و احساس انتشار می یابند.


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید