پروژه دانشجویی مقاله در مورد ضرورت تعیین جانشین برای پیامبر علیه السلام تحت word دارای 62 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله در مورد ضرورت تعیین جانشین برای پیامبر علیه السلام تحت word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله در مورد ضرورت تعیین جانشین برای پیامبر علیه السلام تحت word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله در مورد ضرورت تعیین جانشین برای پیامبر علیه السلام تحت word :
ضرورت تعیین جانشین برای پیامبر علیه السلام
گروهی از اهل سنت معتقدند که پیامبر علیه السلام برای بعد از خود کسی را به عنوان خلیفه معین کرده و امر خلافت را به مردم واگذار نموده است . گروهی دیگر می گویند : پیامبر ابوبکر را به عنوان جانشین خود معین کرده است ولی شیعه امامیه معتقد است که پیامبر علیه اسلام خلیفه و جانشین بعد از خود را معرفی کرده است . ما در این بحث این موضوع را بررسی کرده وضرورت تعیین جانشین بعد از پیامبر علیه السلام را به اثبات خواهیم رساند :
پیامبر و آگاهی از آینده امت
اولین سوالی که می توان آن را مطرح کرد این است که آیا پیامبر اکرم علیه السلام از اختلاف و حوادثی که بعد از وفاتش در مورد خلافت پدید آمد ، اطلاع داشته است یاخیر؟
قرآن و آگاهی از آینده
در مورد علم غیب ، حتی در موضوعات خارجی باید بگوییم اگر چه خداوند در آیات فراوانی علم غیب را مخصوص به خود می داند : )و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو ؛ و کلید خزائن غیب( نزد خداست کسی جز خدا بر آنها آگاه نیست . و نیز می فرماید : ( و لله غیب السماوات و الارض ) و علم غیب آسمان ها و زمین مختص خدا است . و می فرماید : ( قل لا یعلم من فی السماوات و الارض الغیب الا الله ) ؛ بگو ای پیامبر هیچ کس از آنان که در آسمان ها و زمین هستند به جز خدا از غیب آگاهی ندارند .
ولی یک آیه هست که مختص
تمام آیات عصر غیب است ، آن جا که می فرماید : ( عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول ) ؛ او آگاه از غیب است پس احدی را بر غیبش مطلع نمی سازد ، مگر رسولان برگزیده خود را .
با جمع بین این آیه و آیات پیشین به این نتیجه می رسیم که علم غیب به تمام انواعش تنها مخصوص خداوند ؛ است ولی به هر کسی که خداوند اراده کرده باشد . عنایت می کند و از آنجا که بعد از وفات پیامبر علیه السلام در مساله خلافت و جانشینی حضرت اختلاف شد ، از قرآن به خوبی استفاده می شود که پیامبر علیه السلام از غیب و آینده آگاهی داشته است و لذا از فتنه ای که بعد از وفاتش در مورد خلافت و جانشینی پدید آمد ، مطلع بوده است .
روایات و آگاهی از آینده
با مراجعه به روایات نیز به طور صریح پی می بریم که پیامبر علیه السلام کاملا نسبت به فتنه و نزاع که در مسئله خلافت و جانشینی او پدید آمد ، آگاهی داشته است . اینک به برخی از روایت اشاره می کنیم :
1- پیامبر اکرم علیه السلام فرمود : ( لتفترقن امتی علی ثلاث و سبعین فرقه ، واحده فی الجنه و ثنتان و سبعون فی النار) ؛ امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند ، یک فرقه در بهشت و هفتاد و دو فرقه از آنان در آتش اند .
این حدیث را عده زیادی از صحابه مانند : علی بن ابی طالب علیه السلام انس بن مالک ، سعد بن ابی وقاص ، صدی بن عجلان ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر ، عبدالله بن عمرو ابن عاص ، عمرو بن عوف مزنی ، عوف بن مالک اشجعی ، عویمر بن مالک و معاویه بن ابی سفیان نقل کرده اند .
عده ای علمای اهل سنت نیز آن را صحیح دانسته یابه تواتر آن تصریح کرده اند ؛ همانند : مناوی در فیض القدیر حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین ذهبی در تلخیص المستدرک شاطبی در الاعتصام سفارینی در لوامع الانوار البهیه و ناصر الدین البانی در سلسله الاحادیث الصحیحه .
البته عدد هفتاد و سه فرقه را می توان یا حقیقی گرفت و یا مجازی تا بر مبالغه دلالت کند .
می دانیم که عمده اختلافات و دسته بندی ها در مورد مسئله امامت و رهبری در جامعه اسلامی است .
2- عقبه بن عامر از پیامبر علیه السلام نقل کرده که فرمود : (انی فرطکم و انا شهید علیکم انی و الله لانظر الی حوضی الان و انی قد اعطیت خزائن مفاتیح الارض و انی والله ما اخاف بعدی ان تشرکوا و لکن اخاف ان تنافسوا فیها) : همانا من پیشتاز شما در روز قیامت و بر شما شاهدم ، به خدا سوگند که من الان نظر می کنم به حوضم ، به من کلید خزینه های زمین داده شده است . نمی ترسم از این که بعد از من مشرک شوید ، ولی از نزاع و اختلاف در مساله خلافت بیمناکم .
3- ابن عباس از پیامبر اکرم علیه السلام نقل می کند که فرمود : و ان اناسا من اصحابی یوخذ بهم ذات الشمال فاقول اصحابی اصحابی ؟ فیقال : انهم لم یزالوا مر تدین علی اعقابهم منذ فارقتهم روز قیامت از اصحابم رابه جهنم می برند ، عرض می کنم خدایا اینان اصحاب من هستند ؟ پس گفته می شود : اینان کسانی هستندکه از زمانی که از میانشان رحلت نمودی به جاهلیت برگشتند.
به این مضمون روایات زیادی در اصح کتب اهل سنت از برخی از صحابه از قبیل انس بن مالک ، ابوهریره ، ابوبکره ، ابوسعید خدری ، اسماء بنت ابوبکر ، عایشه و ام سلمه نقل شده است .
شیخ محمود ابوریه از مقبلی در کتاب العلم الشامخ نقل می کند که این احادیث متواتر معنوی
است. البته این احادیث را نمی توان بر اصحاب رده از مسلمین که بعد از پیامبر علیه السلام به شرک وبت پرستی باز گشتند ، حمل کرد . زیرا پیامبر در روایتی که عقبه بن عامر از آن حضرت نقل می کند می فرماید : به خدا سوگند که من بر شما از این که بعد از من مشرک شوید ، نمی ترسم ؛ بلکه از آن می ترسم که بعد از من مشاجره و نزاع نمایید .
لذا پیامبر علیه السلام در ذیل برخی از احادیث می فرماید سحقا سحقا لمن غیر بعدی ) ؛ نابو
د باد ، نابود باد کسی بعد از من تغییر ایجاد کند . و می دانیم که تبدیل و تحریف در دین ، غیر از شرک است .
هم چنین نمی توانیم این دسته را همان کسانی بدانیم که بر عثمان هجوم آورده و او را به قتل رساندند . چنانکه عده ای می گویند ، زیرا :
اولا : در برخی از روایات آمده ، بعد از وفات پیامبر علیه السلام آنان به جاهلیت بر گشتند که ظهور در اتصال دارد .
ثانیا : اهل سنت قائل به عدالت کل صحابه اند و شکی نیست که در میان آنان جماعتی از صحابه نیز وجود داشته است .
4- ابو علقمه می گوید : ( قلت لابن عباده : و قد مال الناس الی بیعه ابی بکر : الا تدخل ما دخل فیه المسلمون ؟ قال : الیک منی فوالله لقد سمعت رسول الله علیه السلام یقول : اذا انا مت تضل الاهواء و یرجع الناس علی اعقابهم ، فالحق یومئذ مع علی و کتاب الله بیده و لا تبایع احدا غیره ) ؛ به سعد بن عباده – هنگام تمایل مردم به بیعت با ابوبکر – گفتم : آیا همانند بقیه با ابوبکر بیعت نمی کنی ؟ گفت : نزدیک بیا به خدا سوگند ! از رسول خدا علیه السلام شنیدم که می فرمود : وقتی که از دنیا می روم ، هوای نفس بر مردم غلبه کرده و آن ها را به جاهلیت بر می گرداند ، حق در آن روز با علی است و کتاب خدا به دست اوست با کسی غیر از او بیعت مکن .
5- خوارزمی حنفی در مناقب از ابو لیلی نقل می کند که رسول خدا علیه السلام فرمود : ( سیکون من بعدی فتنه ، فاذا کان ذللک فالزموا علی بن ابی طالب ، فانه الفاروق بین الحق و الباطل ؛ زود است که بعد از من فتنه ای ایجاد شود در ان هنگام به ابی طالب پناه برید ، زیرا او فرق گذرانده بین حق و باطل است .
6- ابن عساکر به سند صحیح از ابن عباس نقل می کند : ( خرجت انا و النبی علیه السلام و علی فی حیطان المدینه ، فمررنا بحدیقه ، فقال علی علیه السلام : ما احسن هذه الحدیقه یا رسول الله ! فقال علیه السلام حدیقتک فی الجنه احسن منها . ثم اوما بیده الی راسه و لحیته ، ثم یکی حتی علا بکاه . قیل : ما یبکیک ؟ قال : ضغائن فی صدور قوم لایبدونها لک حتی یفقدوننی) ؛ من با پیامبر و علی علیه السلام در کوچه های مدینه عبور می کردیم ، گذرمان به باغی افتاد ، علی علیه السلام عرض کرد : ای رسول خدا ! این باغ چقدر زیباست ؟ پیامبر علیه السلام فرمود : باغ
تو در بهشت از این باغ زیباتر است . آن گاه به دست خود بر سر و محاسن علی علیه السلام اشاره کرده و سپس با صدای بلند گریست . علی علیه السلام عرض کرد : چه چیز شما را به گریه در آورد ؟ فرمود : این قوم در سینه ها یشان کینه هایی دارند که آن را اظهار نمی کنند ، مگر بعد از وفاتم.
7- ابو مویهبه ، خادم رسول خدا می گوید : ( ایقظنی رسول خدا علیه السلام لیله و قال : انی قد امرت ان استغفر لاهل البقیع فانطلق معی . فانطلقت معه فسلم علیهم ثم قال : لیهنئکم ما اصبحتم فیه، قد اقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم . ثم قال : قد او تیت مفاتیح خزائن الارض و الخلد بها ثم الجنه و خیرت بین ذلک و بین لقاء ربی ، فاخترت لقاء ربی . ثم استغفر لاهل البقیع ، ثم انصرف فبدی بمرضه الذی قبض فیه ;.؛) پیامبر علیه السلام شبی مرا از خواب بیدارکرد و فرمود : من امر شده ام تا بر اهل بقیع استغفار نمایم ، همراه من بیا . با حضرت حرکت کردم تا به بقیع رسیدیم . پیامبر علیه السلام بر اهل بقیع سلام نمود و سپس فرمود : جایگاه خوشی داسته باشید هر آینه فتنه ها مانند شب تاریک بر شما روی آورده است . آن گاه بر اهل بقیع استغفار نمود و برگشت و در بستر بیماری افتاد و با همان مرض از دنیا رحلت نمود .
شهید صدر علیه السلام در توضیح آن فتنه می گوید : این فتنه همان فتنه ای است که فاطمه زهرا علیه السلام از آن خبر داده ، آن جا که فرمود : ( زعمتم خوف الفتنه ، الا فی الفتنه سقطوا ) ؛ از فتنه ترسیدند ، ولی خود در فتنه گرفتار شدند . آری این همان فتنه است ، بکله بدون شک اصل و اساس همه فتنه هاست . ای پاره تن پیامبر ! چه چیز قلب تو را به درد آورده است که پرده از حقیقتی تلخ بر می داری و برای امت پدرت از آینده ای بس تاریک خبر می دهی ؟
آری بازی های سیاسی در آن روز فتنه ای بود که در حقیقت اصل و ریشه همه فتنه ها شد ، همان گونه که از کلام عمر بن خطاب ظاهر می شود که گفت : بیعت ابوبکر امری بدون فکر و تامل بود که خداوند مسلمین را از شر آن نجات داد .
سه راه پیش روی پیامبرعلیه السلام
گفته شد که پیامبر اکرم علیه السلام از آینده امت خود و آن فتنه ای که درباره خلافت اتفاق اف
تاد ، آگاهی داشت . حال سوال این است که پیامبر علیه السلام برای مقابله با آن فتنه چه تدابیری اندیشیده بود ؟ آیا احساس مسئولیت کرده و راه حلی برای پیش گیری از آن ارائه داده است یا خیر؟
در جواب می گوییم : سه احتمال در این جا متصور است :
الف – روش سلبی : یعنی پیامبر علیه السلام وظیفه ای را احساس نمی کرده است .
ب – روش ایجابی باواگذاری به شورا : به این صورت که برای رفع اختلاف و نزاع ، مردم را به شورا دعوت نموده تا طبق نظر شورا عمل کنند .
ج – روش ایجابی با تعیین : یعنی پیامبر علیه السلام برای رفع فتنه و اختلاف مردم ، کسی را به جانشینی خود معرفی کرده است .
ترویج کنندگان راه اول
نخستین کسی که این شایعه را پراکنده کرد که پیامبر علیه السلام به کسی وصیت نکرده ، عایشه بود او می گوید : پیامبر علیه السلام در حالی که سرش بر دامان من بود، از دنیا رفت و به کسی وصیت ننمود .
ابوبکر نیز هنگام وفاتش می گفت : دوست داشتم که از رسول خدا علیه السلام سوال می کردم که امر خلافت در شان کیست تاکسی در آن نزاع نکند .
در جایی دیگر نیز می گوید : پیامبر علیه السلام مردم را به حال خود گذاشت تا برای خود آن چه مصلحتشان در آن است ، انتخاب کنند .
عمر بن خطاب نیز در جواب فرزندش که از او خواسته بود تا مردم را مانند گله ای بدون چوپان رها نکند ، گفت : اگر جانشین برای خود معین نکنم ، به رسول خدا علیه السلام اقتدا کرده ام و اگر خلیفه معین کنم به ابوبکر اقتدا نموده ام .
اشکالات راه اول
این احتمال که پیامبر علیه السلام هیچ گونه احساس وظیفه ای نسبت به جانشینی بعد از
خود نمی کرده ، اشکالاتی دارد که در ذیل به آن اشاره می کنیم :
1- نتیجه این احتمال ، اهمال یکی از ضروریات اسلام و مسلمین است . ما معتقدیم که اسلام دین جامعی است که در تمام ابعاد زندگی انسان دستورات کاملی دارد که می تواند سعادت آفرین باشد ، حال چگونه ممکن است پیامبر السلام علیه السلام نسبت به این وظیفه مهم جانش
ینی بی توجه باشد!
2- این احتمال ، خلاف سیره رسول خدا علیه السلام است . کسانی که توجهی به تاریخ پیامبر دارند ، می دانند که چه مقدار آن حضرت در طول بیست و سه سال برای گسترش اسلام وعزت مسلمین کوشش نموده است . او کسی بود که حتی در مرض موتش لشکری را برای حفظ حدود و مرزهای اسلامی تجهیز کرده و خود در حالی که بیمار بود تا بیرون شهر آنان را بدرقه نمود .
او کسی بود که برای حفظ مسلمین از اختلاف وضلالت ، دستور داد : کاغذ و قلمی آماده کنند تا وصیتی کند که مردم با عمل کردن به آن گمراه نشوند .
او کسی بود که هر گاه به خاطر جنگ از مدینه بیرون می رفت ، کسی را به جای خود نصب می کرد تا امور مردم را ساماندهی کند ؛ مثلا :
در سال دوم هجرت در غزوه بواط سعد بن معاذ را ، و در غزوه ذی العشیره ، ابوسلمه مخزومی، و در غزوه بدر کبرا ابن امر مکتوم و در غزوه بنی قینقاع و غزوه سویق ابولبابه انصاری را جانشین خود کرد .
در سال سوم هجری نیز در غزوه قرقره الکدر و فران واحد و حمراء الاسد ابن ام مکتوم و در غزوه ذی امر در نجد ، عثمان بن عفان را به جای خود قرار داد .
در سال چهارم ، در غزوه بنی النضیر ابن ام مکتوم و در غزوه بدر سوم ، عبدالله بن رواحه را جانشین خود قرار داد .
در سال پنجم هجری در غزوه ذات الرقاع ، عثمان بن عفان ، و در غزوه دومه الجندل و خندق ، ابن ام مکتوم و در غزوه بنی املصطلق زید بن حارثه را به جای خود قرار داد .
در سال ششم ، ابن ام مکتوم را در غزوه بنی لحیان و ذی قرد و حدیبیه جانشین خود کرد .
در سال هفتم ، سباع بن عرفطه را در غزوه خیبر و عمره القضاء و در سال هشتم ، علی بن ابی طالب علیه السلام را در غزوه تبوک جانشین خود در مدینه قرار داد .
حال با این چنین وضعی که پیامبر علیه السلام حاضر نبود تا برای چند روزی که از مدینه خارج می شود ، آن جا را از جانشین خالی گذراد ، آیا ممکن است کسی تصور کند که در سفری که در آن بازگشت نیست ، کسی را جانشین خود نکند ، تا به امور مردم بپردازد؟
3- این احتمال ، خلاف دستورات پیامبر علیه السلام است . زیرا حضرت به مسلمانان فرمود : ( من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس منهم ) ؛ هر کس صبح کند در حالی که به فکر امور مسلمین نباشد ، مسلمان نیست .
آیا با این وضع می توان گفت که پیامبر علیه السلام به فکر آینده درخشان مسلمین نبوده است ؟
4- این احتمال ، خلاف سیره خلفاست ؛ زیرا هر یک از خلفا به فکر آینده مسلمین بوده و برای خود جانشین معین نموده اند .
طبری می گوید : ابوبکر هنگام احتضار ، عثمان را در اتاقی خلوت به حضور پذیرفت . به او گفت: بنویس بسم الله الرحمن الرحیم ، این عهدی است از ابوبکر بن ابی قحافه به مسلمین ، این را گفت و از هوش رفت . عثمان برای آن که مبادا ابوبکر بدون تعیین جانشین از دار دنیا برود ، ناه زا یا تعیین
عمربن خطاب به عنوان جانشین ابوبکر ادامه داد . ابوبکر بعد از هوش آمدن نوشته او را تصدیق کرده و آن را مهر نمود و به غلام خود داد تا به عمر بن خطاب برساند . عمر نیز نامه را گرفت و درمسجد به مردم گفت ای مردم این نامه ا بوبکرخلیفه رسول خداست که در ا ن ا زهیچ نصیحتی برای شما فرو گذا رنکرده است .
در این قصه به دو نکته پی می بریم ، یکی این که ابوبکر و عثمان هر دو به فکر امت اسلامی بوده و ابوبکر برای خود جانشین معین نمودند که عمر نیز آن را تایید کرده است .