برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله در مورد دین در غرب جدید تحت word دارای 20 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله در مورد دین در غرب جدید تحت word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله در مورد دین در غرب جدید تحت word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله در مورد دین در غرب جدید تحت word :

دین در غرب جدید

علی رغم تماسهای گسترده ای که مسلمانان از قرن گذشته تاکنون با جهان غرب داشته اند و هنوز هم دارند، بسیار کم درباره دین در غرب مطالعه کرده اند. عده محققان و علمای مسلمانی که زبانهای کهن غرب را به اندازه ای که برای مطالعه تاریخ دین عمده غرب، یعنی مسیحیت کافی باشد، بدانند و نیز عده مسلمانانی که عمیقاً به مطالعه در کلام و اندیشه دینی مسیحیت

پرداختهعلمای مسیحی و یهودی و نیز علمای ناسوتی اندیش که نظرهای دینی را قبول ندارند، برای آموختن استادانه زبان عربی و فارسی و سایر زبانهای اسلامی به قصد مطالعه خود اسلام، تن به همه گونه سختی و مشکل داده اند، تاسف انگیز است. این علمای غربی هرکدام از دیدگاه خاص خود درباره همه جهات و جوانب اسلام چیزهایی نوشته اند و حتی کوشیده اند به مسلمانان نیز به زور بقبولانند که چطور باید دربارهٌ دین خودشان تحقیق و مطالعه کنند.

به هرحال بین فهم غرب از اسلام، ولو آنکه دیدگاههای آن از نظر مسلمانان متعصبانه و تحریف شده باشد، و فهم اسلام از دین در غرب از دیدگاه اسلامی هیچ موازنه ای برقرار نیست. تلاش مسلمانان برای فهمیدن دین در غرب بسیار نادر بوده و غالباً آنچه توسط محققان جدید مسلمان درباره دین و تفکر در غرب نوشته شده یا عمدتا بر دیدگاههای غربی مبتنی است و یا بردانش بی اساس و محدودی که خود مانع از ژرفکاوی در معنای دین و تاریخ آن در جهان غرب بوده است.

در میان مسلمانان می توان دو دیدگاه کاملاً متضاد درباره دین در غرب دید. برخی همه غربیان را، به استثنای اقلیت کوچکی که یهودی اند، مسیحی می دانند و لذا غالبا از کل غربیان با تعبیر مسیحیان یاد می کنند، گویی که غرب همچنان غرب قرون وسطاست که بانی جنگهای صلیبی بود و تمدن غربی هنوز در عصری زندگی می کند که به عصر ایمان معروف است. و برخی دیگر از مسلمانان به عکس، گمان می کنند که همه غربیان مادی گرا و دهری مشرب و یا لاادری و شکاک اند و در میان غربیان عملاً هیچ دینی حاکم نیست.

به قطع و یقین باید گفت که هر دو این نظریات یا گمانها خطاست. از یک سو غرب از قرن هفدهم و حتی پیش از آن، از رنسانس به این سو در جهت غیردینی کردن نگاه و نگرش مردمش و سست کردن علایق دینی در زندگی روزمره ایشان سیر کرده است. و در نتیجه امروزه در غرب کسان

زیادی هستند که گرچه میراث داران مسیحیت و یهودیت اند، دیگر به معنای دقیق مسیحی یا یهودی نیستند. و با این حال هنوز عده بسیار زیادی در غرب زندگی می کنند که در بطن تمدنی که دیگر نمی توان آن را تمدنی مسیحی دانست، مسیحیان یا یهودیان متشرعی هستند. درک دقیق این اوضاع برای فهم درست نقشی که دین در غرب دارد، و پرهیز از نظریات افراطی که امروزه

برخی در جهان اسلام دارند، برای مسلمانان بسیار اهمیت دارد. جوان مسلمان بدون درک نقش دین و نیز به محاق افتادن آن در غرب در همه مراحل تکوین و تولد و رشد و گسترش دنیای متجدد در اروپا و آمریکا و سپس در سرزمینهای دیگر، هرگز قادر نخواهد بود که دنیای متجدد را بفهمد.
روشن است که غرب از زمان ظهور تمدن قرون وسطایی اش اساسا و عمدتا مسیحی بوده است. تمدن قرون وسطایی مزبور صرفا ادامه و امتداد تمدن یونان و روم نبود. این تمدن اساسا آنگاه پدید آمد که مسیحیت، به دنبال ضعف و انحطاط تدریجی امپراتوری روم، در این امپراتوری و نیز در میان اقوام ژرمن و سلت یا سلتی اروپای شمالی اشاعه یافت. نتیجه این جریان تولد تمدن جدیدی بود که گرچه عناصر مهمی را از روم و نیز یونان به ارث برده بود، کاملاً مسیحی بود. بنابراین تاریخ دین در غرب آنچنان که امروزه برای ما دانسته است، بیش از هر عنصر و عامل دیگری با مسیحیت مرب

وط است. مسیحیت در غرب، برخلاف وضعیتی که در شرق داشت و به سبب تقسیم شدگی اش به کلیساها یا مذاهب کوچک با ظهور و توسعه اسلام براحتی مغلوب شد، تا قرنها تقریبا یکپارچه بود، به این معنا که نهاد و سازمان یگانه ای داشت که همانا تشکیلات مذهب کاتولیک بود. پاپ همچنان رهبری و ریاست عالی کلیسای غرب را برعهده داشت. کلیسای ارتدکس که یکی دیگر از

شاخه ها و شعب عمده مسیحیت سنتی است، بر مرجعیت پاپ گردن ننهاده و لذا از مذهب کاتولیک جدا بود. در نتیجه، مذهب و تشکیلات کاتولیک در سراسر دوران تولد و شکل گیری تمدن غرب به صورت یگانه نهاد مسیحی غرب باقی ماند.
شکل گیری دورانی از تاریخ غرب که امروزه از آن به قرون وسطی تعبیر می شود و طی آن برخی

از مهمترین نهادها و نیز الگوهای فکری غرب صورتبندی و متبلور گردیده، و هنر مقدس مسیحی نیز به اوج کمال خود دست یافته بود، همانا وامدار مسیحیت در شکل کاتولیکی آن است. در طول قرون وسطی مسیحیان غرب با اخلاص دینی شدید و پایبندی اکید به مسیحیت بدان گونه که مذهب کاتولیک برای ایشان تفسیر می کرد، زندگی می کردند و لذا علی رغم دشمنی عظیمی که با مسلمانان نشان می دادند، احساس شباهت و قرابت زیادی نیز با ایشان می کردند؛ زیرا جامعه ای از مؤمنان را در جهان اسلام می دیدند که اکیداً و خالصانه به کلام خداوند و دستورات و احکام او پایبندند. با این حال در غرب برخلاف اسلام، در نتیجه یک عده عوامل بسیار پیچیده داخلی، به تدریج مخالفتهایی با مرجعیت و اقتدار دین و به ویژه با مذهب کاتولیک پدید آمد. عوامل مزبور از جمله شامل مغفول ماندن تدریجی جهات و جنبه های معینی از تعالیم عرفانی مسیحیت، توجه زیاده و افراطی به عزاداری و مردگان، عقلانی کردن تدریجی اندیشه دینی مسیحی، و بالاخره شکاکیت ذاتی مندرج در کلام اصالت تسمیه »nominalist« اواخر قرون وسطی می شد.
این مخالفتها در طی دوره ای که بعدها به رنسانس معروف شد، صورتهای گوناگونی یافت. در این دوره می توان از یک سو ظهور اومانیسم و فردگرایی را دید که به مخالفت با استیلای دین به طور کلی و علی الخصوص سلطه تمدن دینی قرون وسطی برآمد و بعدها به انگ و نشانهای اصلی تمدن جدید تبدیل شد، و از سوی دیگر شکل گیری یک عکس العمل مذهبی را که به ظهور پروتستانیسم و نهضت اصلاح دین انجامید که خواستار بازگشت به مسیحیت نخستین به همان صورتی بود که ریشه در کتاب مقدس و بویژه اناجیل داشته است؛ مشهور شدن این حرکت اخیر به نهضت انجیلی »Evangclicalism« به سبب همین تاکید بربازگشت به انجیل بود.
برخلاف تمایلی که برخی از محققان داشته اند، مذاهب پروتستان و کاتولیک را نمی توان با تشیع و تسنن در متن اسلام مقایسه کرد. سابقهٌ هر دو مذهب تشیع و تسنن به همان دوران صدراسلام و اوان کار اسلام باز می گردد. در حالی که مذهب پروتستان مولود اعتراض »Protest« کاملا متأخری به کلیسا یا مذهب مستقر کاتولیک بود و حدود هزار و پانصد سال پس از ظهور و است

قرار مسیحیت به وجود آمد.
برخلاف مذهب کاتولیک که ساختار یکپارچه و متحد خود را با تمکین در مقابل اقتدار و مرجعیت دستگاه پاپی و سلسله مراتبی که کلیسای کاتولیک بر آن مبتنی بود حفظ کرد، مذهب پروتستانی سریعاً به فرق و مکاتب و دسته بندیهای دینی متعددی علاوه بر مذاهب یا کلیساهای مرتبط با کالون »Calvin« و لوتر »Luther« که برجسته ترین طلایه داران نهضت اصلاح دین بودند، تقسیم شد. دامنه گسترده این مذاهب یا کلیساها از کلیسای انگلستان که از جهاتی همچنان کاتولیک مانده بود اما بر اقتدار و مرجعیت پاپ گردن نگذاشته و لذا شاخه ای از پروتستانیسم به حساب می آمد، تا کلیساهای پروتستان همچون کلیسای متدیست»Methodist«، کلیسای

پرسبیتری»Presbyterian« و کلیسای باپتیست »Baptist« یا تعمیدی را که تکیه و تاکید بسیار بیشتری بر جهد و تلاش فردی مبتنی بر حجیت و مرجعیت انجیل، تفسیر شخصی کتاب مقدس و عمل اجتماعی داشتند، در بر می گرفت. تعداد مذاهب و کلیساهایی که در درون پروتستانیسم ظهور یافته و هنوز هم همچنان ظهور می یابد، بسیار زیاد است. به واقع کسی که تازه وارد آمریکا یا اروپا می شود، مشکل می تواند بفهمد که چگونه وجود این همه فرق و مذاهب و کلیساهای مستقل از یکدیگر ممکن است.
با وجود این درک این نکته مهم است که کل پدیدهٌ پروتستانیسم، از همه آن کلیساهایی ک

ه همچون کلیسای اسقفی بر شعایر مناسک تأکید دارند تا آن کلیساهایی را که همچون کلیسای تعمیدی اساساً خود را وقف عمل اجتماعی کرده اند، در بر می گیرد و ممکن است که جمعیتهای جدیدی بر گرد یک رهبر خاص فراهم آیند و یک مذهب یا شاخه جدید از پروتستانیسم را ایجاد نمایند.
همه کلیساهای پروتستان، دست کم تا همین اواخر، در ایمان به خدا و حضرت مسیح»ع« شریک بوده اند، وگرنه اصلاً مسیحی دانسته نمی شدند. این کلیساها ضمناً همگی بر خلاف کلیسای

کاتولیک که علاوه بر ایمان به خدا، مسیح و کتاب مقدس، همواره بر نفاذ و دوام تاریخی تعالیم کلیسا، ترتیبات جانشینی پاپها و آنچه در لاتینی traditio خوانده می شود و تا حدودی با تفاسیر قرآن و حدیث در اسلام مطابقت دارد نیز تأکید داشته است، اساساً بر اهمیت و مرکزیت کتاب مقدس تکیه دارند.
نهضت اصلاح دین پروتستانی و قیام بر ضد مذهب کاتولیک اتفاقاً در آلمان و سوئیس آغاز شد و عمدتاً در اروپای شمالی ریشه دواند. این نهضت در جنوب اروپا توفیق و توسعهٌ زیادی نیافت، اگرچه در جنوب در طی یک دورهٌ بحرانی پروتستانیسم کل موجودیت جهان کاتولیک را در معرض انهدام قرار داده بود. ظهور ژاندارک، زنده زنده سوزانده شدن و سپس مقام قدیسی یافتنش در کلیسای کاتولیک بیانگر لحظهٌ بحرانی بود که در آینده سرانجام مانع گسترش پروتستانیسم می شود و مذهب کاتولیک می توانست در فرانسه و اسپانیا و ایتالیا و پرتغال و نواحی معین دیگری در اروپا باقی بماند. کشورهایی همچون آلمان، با در بر داشتن جمعیت کثیری از پروتستانها و شمار فراوانی از کاتولیکها، در بینابین این دو جهان کاتولیک، و پروتستان باقی ماندند. علاوه بر این، به دلایل گوناگون تاریخی، کشورهای معینی مثل ایرلند و لهستان و اتریش اتحاد ویژهٌ خود را با کلیسای کاتولیک حفظ کردند و در حالی که در شمال اروپا واقع بودند، همچنان کاتولیک ماندند. نتیجتاً امروزه نمی توان یک خط فاصل دقیق جغرافیایی میان دو جهان کاتولیک و پروتستان رسم کرد. با وجود این برای روشن کردن ذهن جوان مسلمانی که در صدد فهمیدن جغرافیای مذهبی اروپاست، می توان به عنوان گام نخست گفت که از قرن شانزدهم به بعد فرهنگ دینی کشورهای شمال اروپا هر روزه بیش از پیش به استیلای مذهب پروتستان درآمد، در حالی که کشورهای جنوب اروپا همچنان

عمدتاً کاتولیک ماندند. در واقع در برخی از کشورهای جنوب مثل ایتالیا مذهب پروتستان عملاً تا به امروز وجود خارجی نداشته است. این امر در مورد اسپانیا و پرتغال نیز صادق است و یا دست کم تا یک دههٌ پیش صدق می کرد.
الگوی مذهبی قارهٌ امریکا را در وهلهٌ نخست نحوهٌ به استعمار در آمدن این قاره رقم زد. آمریکای جنوبی و مرکزی و کانادای فرانسه که به استعمار کشورهای کاتولیک اسپانیا و پرتغال و فرانسه در آمده بودند، کاتولیک شدند، و در شمال آمریکا و کانادای انگلیس مذهب پروتستان استیلا یافت؛ ولی بر اثر مهاجرتها، امروزه شمال آمریکا نیز دارای جمعیت کثیری از کاتولیکهاست؛ با این حال

فرهنگ مردم ایالات متحده و کانادا هنوز هم عمیقاً متأثر از مذهب پروتستان است. واقع امر این است که امروزه برخی از مخلص ترین و معتقدترین و در عین حال قشری ترین یا ظاهری مشرب ترین پروتستانهای جهان که عمیقاً دلبستهٌ مطالعه و تحقیق در کتاب مقدس اند، در ایالتهای جنوبی آمریکا در باریکه ای معروف به منطقه کتاب مقدس زندگی می کنند و به اصول گرایان معروفند.
علاوه بر همهٌ اینها، یک شاخهٌ عمدهٌ دیگر از مسیحیت هست که گرچه پیروانش بیشتر در اروپای شرقی زندگی می کنند و نه در غرب، لازم است در اینجا ذکر شود. این شاخه از مسیحیت همان کلیسای ارتدکس است که دارای شعب یونانی، روسی، رومانیایی، بلغاری و برخی شعبه های معین دیگر است. این مذهب یا کلیسا که سابقهٌ آن همچون کلیسای کاتولیک به آغاز مسیحیت می رسد و با امپراتوری یونانی زبان بیزانس پیوند داشت، دارای تمرکزی خفیف تر از کلیسای کاتولیک است و مرکز آن هنوز هم در شهر استانبول »یعنی قسطنطنیه قدیم که پایتخت بیزانس بود« مستقر است. کلام، آداب و مراسم روحانی، زیبایی شناسی و بسیاری دیگر از وجوه و عناصر کلیسای ارتدکس از کلیساهای غربی به اسلام نزدیکتر است و این کلیسا پیروان زیادی در میان اعراب مسیحی دارد؛ اما حضور این کلیسا در اروپا صرفاً به کشورهای شرقی اروپا و مهاجرانی که از اروپای شرقی به کشورهای اروپای غربی وآمریکا رفته اند، محدود است.
کلیساهای کاتولیک و پروتستان مدتهای مدیدی بر ضد یکدیگر مبارزه کردند؛ به نحوی که بسیاری از جنگهای قرون هفدهم و هجدهم میلادی به داشتن اهداف و آرمانهای کاتولیکی و پروتستانی

نامبردار بودند. با این حال به تدریج حرکت چشمگیری پدید آمد که بخصوص در قرن جاری در پی ایجاد صلح و آشتی میان کلیساهای گوناگون بود. حرکتی که امروزه در غرب به نهضت وحدتگرایی بین ادیان و مذاهب »Constantinopole« مشهور شده است نه تنها به دنبال برقرار کردن صلح میان ادیان و مذاهب گوناگون است، بلکه می خواهد در درون خود مسیحیت نیز صلح و صفا برقرار کند


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید