برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی تحقیق در مورد اجرای احکام و اصول سیاسی اسلام تحت word دارای 29 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی تحقیق در مورد اجرای احکام و اصول سیاسی اسلام تحت word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی تحقیق در مورد اجرای احکام و اصول سیاسی اسلام تحت word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی تحقیق در مورد اجرای احکام و اصول سیاسی اسلام تحت word :

اجرای احکام و اصول سیاسی اسلام

پژوهش حاضر با هدف بیان مفهوم و سازوکارهاى تحقق عدالت اجتماعى تدوین شده است. در این پژوهش، نخست مفهوم عدالت ذیل چهار بُعد مورد بررسى قرار گرفته است تا تصویرى ملموس‏تر از عدالت حاصل آید و سپس سازوکارهاى تحقق عدالت اجتماعى با هدف تحقق ابعاد تعریف شده براى عدالت، علاوه بر سطح کارگزاران، در عرصه‏هاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى بحث شده است.

واژه‏هاى کلیدى: عدالت، برابرى، توازن، قانون‏مندى، عدالت سیاسى، اقتصادى و فرهنگى.
اجراى احکام و اصول سیاسى اسلام، هدف اصلى نظریه‏پردازى‏هاى سیاسى است. تأملات نظرى درباره مفاهیمى چون عدالت، آزادى، برابرى، جامعه مدنى و ; هنگامى مورد قبول و مؤثر واقع مى‏شود که با در نظر گرفتن شرایط اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى جامعه، زمینه‏هاى اجرا و عملى شدن بیشترى براى آنها فراهم شود. بى‏تردید، هدف از تولید علم و نظریه‏پردازى در جامعه

کنونى ایران، رفع مشکلات نظرى براى شفاف شدن مسیر عمل است. پژوهش حاضر نیز به بیان شاخص‏ها و ابعاد عینى‏تر عدالت اجتماعى براى بالا بردن توان عملى و اجرایى آن در جامعه مى‏پردازد. وقتى تصویر ذهنى کارگزاران از عدالت اجتماعى شفاف‏تر گردد، مى‏توان به تحقق عدالت در جامعه امیدوار شد.

در این پژوهش نخست به ابعاد، مؤلفه‏ها و شاخص‏هاى عدالت اجتماعى اشاره شده است و در ادامه، سازوکارهایى که به تحقق این ابعاد یارى مى‏رسانند، در سه بُعد سیاسى، اقتصادى و فرهنگى مورد بررسى قرار گرفته‏اند. عدالت فردى و شخصى نیز به عنوان بُعدى مجزا در کنار سه

بُعد فوق مطرح شده است، گر چه مى‏توان آن را در ذیل عدالت فرهنگى، سیاسى و اقتصادى نیز بیان کرد.
در مورد عدالت اجتماعى پژوهش‏هاى بسیارى صورت گرفته و هر اندیشمندى به اقتضاى بحث خود تعریفى از آن را ارایه داده است، با این حال هر تعریف تنها گوشه‏اى از مفهوم عدالت را روشن مى‏کند. نگارنده با توجه به این مسئله، سعى کرده به ابعادى از عدالت که به نظر مى‏رسد در نیل به مفهومى روشن‏تر و کامل‏تر از عدالت یارى مى‏رساند، اشاره نماید.
الف) مفهوم و ابعاد عدالت اجتماعى‏
1-برابرى و مساوات‏
برابرى از مهم‏ترین ابعاد و بلکه اصلى‏ترین معناى عدالت است. معناى برابرى این است که همه افراد صرف نظر از ملیت، جنس، نژاد و مذهب، در إزاى کار انجام شده از حق برابر به منظور استفاده از نعمت‏هاى مادى و معنوى موجود در جامعه برخوردار باشند.2 مبناى برابرى این است که: «انسان‏ها به حسب گوهر و ذات برابرند; و از این نظر، دو گونه یا چند گونه آفریده نشده‏اند».3 یا به فرمایش رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله: «الناس کأسنان المشط؛4 مردم مثل دانه‏هاى شانه هستند». اما آیا برابرى ذاتى انسان‏ها سبب برابرى آنها در همه زمینه‏ها مى‏باشد؟ و آیا تفاوت استعدادها و شایستگى‏هاى افراد باعث نابرابرى آنها با سایرین نمى‏شود؟
ارسطو برابرى را در لحاظ نمودن افراد در برخوردارى از ثروت، قدرت و احترام مى‏داند و معتقد است

باید با هر کس مطابق با ویژگى‏هایش برخورد کرد.5 از طرف دیگر، عده‏اى برپایى مساوات عادلانه را در دادن میزان آزادى، معقول مى‏دانند تا میدان براى فعالیت کلیه افراد فراهم گردد:
به موجب این که مقدار فعالیت‏ها و کوشش‏ها یکسان نیست، اختلاف و تفاوت به میان مى‏آید: یکى جلو مى‏افتد و یکى عقب مى‏ماند؛ یکى جلوتر مى‏رود و یکى عقب‏تر; به عبارتى، معناى مساوات ای

ن است که هیچ ملاحظه شخصى در کار نباشد.6
برابرى اجتماعى در سه عرصه سیاسى، فرهنگى و اقتصادى نمود مى‏یابد. بسط و توضیح هر یک از این موارد در قسمت‏هاى مربوط به عدالت سیاسى، اقتصادى و فرهنگى بیان خواهد شد.
2-قانون‏مندى‏
قانون مجموعه مقرراتى است که براى استقرار نظم در جامعه وضع مى‏گردد. کارویژه اصلى قانون

، تعیین شیوه‏هاى صحیح رفتار اجتماعى است و به اجبار از افراد مى‏خواهد مطابق قانون رفتار کنند. طبق اصول جامعه شناختى، فردى بهنجار تلقى مى‏شود که طبق قوانین جامعه رفتار نماید. اما آیا متابعت از هر قانونى سبب متصف شدن افراد به صفت عدالت مى‏گردد؟
در پاسخ باید گفت که هر قانونى توان چنین کارى را ندارد. قانون در صورتى تعادل‏بخش است که

خود عادلانه باشد و عادلانه بودن قانون به این است که منبع قانون، قانون گذاران و مجریان آن عادل باشند. تنها در چنین صورتى است که قانون‏مندى افراد سبب عادل شدن آنها مى‏گردد. قانون علاوه بر عادلانه بودن باید با اقبال عمومى مردم نیز مواجه شود که البته وقتى مردم منبع قانون را قبول داشته باشند و به عدالت قانون‏گذاران و مجریان آن اعتماد یابند، قانون را مى‏پذیرند و به آن عمل مى‏کنند.
در جامعه دینى که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل مى‏دهند، قانون حاکمْ قانون اسلام است، زیرا منبع آن را مردم پذیرفته‏اند، لذا قانون مى‏تواند امر و نهى کند و عمل به آن عادلانه است. به طور کلى، هماهنگى مستمر انسان با هنجارهاى اجتماعى و سنن و آداب منطقى جامعه، از مظاهر عدالت انسانى است و فرد را جامعه‏پسند و استاندارد معرفى مى‏کند.7 علامه محمدتقى جعفرى در این مورد مى‏نویسد:
زندگى اجتماعى انسان‏ها داراى قوانین و مقرراتى است که براى امکان‏پذیر بودن آن زندگى و ب

هبود آن وضع شده‏اند، رفتار مطابق آن قوانین، عدالت و تخلف از آنها یا بى‏تفاوتى در برابر آنها، ظلم است.8
3- اعطاى حقوق‏
منظور از حق، امتیاز و نصیب بالقوه‏اى است که براى شخص در نظر گرفته شده و بر اساس آن، او اجازه و اختیار ایجاد چیزى را دارد یا آثارى از عمل او رفع شده و یا اولویتى براى او در قبال دیگران در نظر گرفته شده است و به موجب اعتبار این حق براى او، دیگران موظف‏اند این شئون را محترم بشمارند و آثار تصرف او را بپذیرند.9
طبق تعریف مذکور، عدالت زمانى تحقق مى‏یابد که به حقوق دیگران احترام گذاشته شود و اجازه و اختیار و یا تصرفى که حق فرد است، به او داده شود و از تجاوز به حقوق فرد پرهیز گردد. ح

ق در معناى ذکر شده به معناى آن چیزى است که باید باشد – چه تا به حال رعایت شده باشد و چه نشده باشد10 – نه به معناى آن چه که هست.
هر چیزى در جامعه داراى حق است و تعادل اجتماع هنگامى میسر مى‏گردد که این حقوق مراعات شود؛ براى مثال، یکى از بزرگ‏ترین حقوقى که افراد بشر دارند، حق تعیین سرنوشت است، حال اگر به دلایلى این حق از انسان سلب گردد به عدالت رفتار نشده است. براى اجراى خوب این بُعد از عدالت اجتماعى، کارهایى باید صورت گیرد: نخست، باید حقوق، اولویت‏ها و آزادى‏هاى افراد معین و مشخص شود؛ دوم، جایگاه صحیح این حقوق تعیین گردد و سوم، این حقوق به درستى و از سوى افراد و مراجع ذى‏صلاح مراعات شود. همه افراد به شناخت حقوق متقابل خود با دیگران ملزم‏اند. سعادت و کمال هر انسانى در گرو شناخت و مراعات حقوقى است که بر گردن اوست.
5-توازن‏
توازن با توزیع عادلانه ارتباط بسیارى دارد. البته نه تنها به این معنا که امکانات به طور شایسته و صحیح به افراد مستحق برسد، بلکه علاوه بر آن، امکانات به حد لازم و مورد نیاز وجود داشته باشد. هر چیزى که اجتماع لازم دارد، باید به اندازه کافى موجود باشد.
نکته دیگر در بحث توازن، این است که امکانات به نحو صحیح در جامعه تقسیم گردد؛ براى مثال، در جامعه کارهاى فراوانى در بخش‏هاى اقتصادى، سیاسى، فرهنگى، قضایى و ; وجود دارد. اولاً: این کارها باید میان افراد تقسیم شود و ثانیاً: تقسیم کار باید به اندازه کافى و ضرورى باشد و طبق

نیازهاى هر بخش، بودجه و نیرو مصرف گردد. عدل به این معنا، سبب دوام و بقا و تأمین عدالت در کل مجموعه مى‏شود،11 هم‏چنین از پیدایش شکاف طبقاتى و ایجاد طبقه مرفه و ثروتمند در سویى، و طبقات فقیر و نیازمند در سوى دیگر جلوگیرى مى‏کند. توازن، مصلحت کل جامعه را تأمین مى‏کند و به این مسئله توجه دارد که توزیع نقش‏ها و امکاناتْ بخشى، مقطعى و محدود نباشد، بلکه همه جانبه بوده و کلیه بخش‏ها و افراد را در بر گیرد.
ابعاد مذکور تصویر روشن‏ترى از عدالت را به ذهن متبادر مى‏سازد و در تعیین سازوکارهاى تحقق آن

یارى مى‏رساند. در نتیجه‏گیرى از آنچه آمد مى‏توانیم برقرارى مساوات، توازن و روحیه اطاعت از قانون در اجتماع، به نحوى که با مراعات حقوقِ تمامى شهروندان همراه باشد، را به عنوان تعریف عدالت اجتماعى پیشنهاد کنیم. مباحث مقاله حاضر بر اساس همین تعریف ارائه شده است.
ب) سازوکارهاى تحقق عدالت اجتماعى‏

1- وجود عدالت در کارگزاران‏
کوتاه‏ترین و باصرفه‏ترین راه براى دست‏یابى به عدالت اجتماعى، وجود انسان‏هاى عادل و با تقوایى است که نهاد آنان مزین به ملکه عدالت شده است و راه پر پیچ و خم نیل به عدالت جمعى را به دور از دغدغه شیوه‏هاى سازمانى و نهادمند پیچیده امروزى طى مى‏نمایند. در این مفهوم، انسان‏هاى عادل همانند مهره‏هاى شطرنج تلقى مى‏شوند که بدون نیاز به بازیگرى در صحنه، خود جابه‏جا مى‏شوند و بازى را به پیش مى‏برند. انسان عادل به ابعاد، مؤلفه‏ها و شاخص‏هاى عدالت آشناست و همه آنها را در اعمال، گفتار و رفتار خویش رعایت مى‏کند، در پى احقاق حقوق خویش است، به خوبى با حقوق خود و سایرین آشناست، به قوانین عمل مى‏کند و سعى در ایجاد توازن و برابرى در جامعه دارد تا جامعه‏اى فارغ از تبعیض و امتیازات ناعادلانه ایجاد گردد.
از نگاه اندیشمندان مسلمان، جهان و همه هستى بر محور عدل و داد حرکت مى‏کند و این اصل در تمام وجوه هستى برقرار است. یکى از وجوه کوچک هستى، نفس آدمى است که فطرتاً با عدالت آشنا مى‏باشد. انسان، به عنوان نقطه پرگار و اصل و اساس آفرینش مکلف به نهادینه کردن عدالت در خود و برقرارى عدالت در جامعه است. لذا برخى در تعریف عدالت گفته‏اند:

عدالت روحیه و نیرویى است که همواره متعادل عمل مى‏کند و مطابق حق و واقعیت پیش مى‏رود و حق هر کسى را به وى مى‏دهد و جلوى احساسات نفع طلبانه شخصى یا انتقام‏جویى و بدخواهى و یا رفتار برابر سلیقه و میل خود را مى‏گیرد و در یک کلمه، تابع حق و قانون است.12
علماى اسلامى قبل از بحث در مورد عدالت اجتماعى، به عدالت شخصى و فردى عنایت داشته و در این خصوص بر عدالت شخصى حاکم نیز تأکید نموده‏اند. مصادیق توجه به عدالت فردى از تعاریفى که از آن ارایه شده، پیداست: اعتدال قواى شهویه، غضبیه و عقلیه؛ استقامت بر شرع و طریقت اسلام؛13 داشتن مروت و مردانگى که مروت به معناى سازگارى با هنجارهاى اج

تماعى و سرپیچى ننمودن از آن است‏14 و تعریفى که خواجه نصیرالدین طوسى بیان کرده و محاسنى هم‏چون صداقت، الفت، وفا، شفقت، صله رحم، مکافات، حسن شرکت، حسن قضا، تودد، تسلیم، توکل و عبادت را براى عدالت ذکر مى‏کند.15
فقها نیز عدالت را ملکه راسخه‏اى تعریف کرده‏اند که سبب ملازمت بر تقوا در ترک محرمات و انجام واجبات مى‏شود و یا در تعریفى دیگر، عدالت را ملکه راسخه‏اى دانسته‏اند که فرد را از انجام کبائر و اصرار بر صغایر باز مى‏دارد.
در این که چرا به عدالت فردى به خصوص در شخص حاکم توجه فراوان شده است، دلایلى وجود دارد: یکى، تحقق عدالت اجتماعى را بدون عادل بودن مجرى یا مجریان آن ناممکن دانسته‏اند و شخص غیر عادل را در ایجاد جامعه‏اى عدالتْ‏محور ناتوان مى‏دیدند. به عبارت دیگر، مباحثى مثل عدالت نهادهاى اجتماعى که امروزه در برابر عدالت افراد مطرح مى‏شود، در باور آنها نمى‏گنجیده است.
دلیل دیگر، اعتقاد علماى اسلامى به الگو بودن حاکم جامعه است. آنان بر این باورند که مردم پیرو فرمان‏روایان خود هستند و اگر آنان دادگرانه عمل کنند، شهروندان نیز عدالت را پیشه خود مى‏سازند. سخنى از امام على‏علیه السلام وجود دارد که در آن به خوبى مى‏توان نمودِ این اندیشه را یافت:
رایت عدالت را در میان شما برافراشتم و از حدود حلال و حرام آگاه‏تان کردم و از عدالت خویش، جامه عافیت بر تن‏تان پوشاندم و معروف را با گفتار و کردارم در میان شما گسترش دادم.16
عقیده به وجود عدالت در حاکم جامعه به عنوان مهم‏ترین رکن اندیشه‏هاى سیاسى شیعى، مى‏تواند دلیلى دیگر براى طرح این مسئله از سوى اندیشمندان اسلامى باشد. برخلاف اندیشه اهل سنت، شیعیان تنها حکومتى را مشروع مى‏دانند که حاکم آن از عدالت برخوردار باشد و به دلیل

وجود همین ویژگى است که شیعه قیام علیه حاکم جور را روا مى‏شمارد. به هر حال، مهم‏ترین وظیفه حاکم عادل، رفع ظلم و جور از جامعه و رساندن مظلومان به حقوق‏شان مى‏باشد. این که چگونه مى‏توان انسان‏ها را به سمت و سوى عدالت هدایت کرد، بحثى است که در چارچوب عدالت فرهنگى مى‏گنجد.
2- سازو کارهاى سیاسى‏
1-2مشارکت سیاسى‏
مشارکت سیاسى روندى است که طى آن، قدرت سیاسى میان افراد جامعه توزیع مى‏گردد؛ به این

معنا که تمامى شهروندان از حق تصمیم‏گیرى، ارزیابى، انتخاب و انتقاد بهره‏مند مى‏شوند. مایکل راش مشارکت سیاسى را «درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسى از عدم درگیرى تا داشتن مقام رسمى سیاسى‏17 مى‏داند. لازمه مشارکت سیاسى فعال وجود آزادى سیاسى است، چرا که در فقدان آزادى، نظارت و انتقاد صورت نمى‏پذیرد. مواردى چون آزادى بیان، آزادى انتقاد، آزادى اجتماعات، آزادى قلم و ; ذیل عنوان آزادى سیاسى قرار مى‏گیرند. آزادى سیاسى حقى است که تمام شهروندان باید به طور برابر از آن برخوردار باشند.
بنیاد نظرى مشارکت بر این اصل استوار است که حکومت از آنِ مردم و براى مردم و در جهت اعتقادات و خواسته‏ها و منافع آنان است و بنابراین، این مردم هستند که باید زمام‏دار امور باشند، ولى از آن جایى که گردش امور و هدایت آن از سوى کلیه افراد ممکن نیست، تعدادى از شهروندان به نمایندگى از مردم هدایت امور را بر عهده مى‏گیرند. اما همان گونه که گفته شد انتخاب افراد، نظارت و ارزیابى، ارایه پیشنهاد و انتقاد از آنها و نیز تعیین اهداف نظام و جهت‏گیرى کلى آن، از سوى مردم و با موافقت آنان و بر اساس نظام ارزشى آنان انجام مى‏شود. این امور از وظایف مهم مردم بوده و آنها در قبال انجام آن مسئول‏اند، زیرا اهمال و سستى در برابر آن تنها به زیان خود مردم بوده و به ستم بر آنان خواهد انجامید. مشارکت سیاسى شهروندان به دو شیوه فعالیت‏هاى مشارکت جویانه و فعالیت‏هاى پیرو منشانه قابل تحقق است.
در بُعد مشارکتى، شهروند در صدد اعمال نفوذ بر روند سیاست‏گذارى است. این فعالیت‏ها در اَشکال تصریح منافع، تألیف منافع و سیاست‏گذارى صورت مى‏گیرد که در جریان آنها، شهروندان به بیان درخواست‏ها و پیشنهادهاى خود به نفع سیاست‏ها پرداخته و اعمالى چون رأى دادن، حمایت سیاسى از رهبر یا گروه سیاسى و تقاضا و پیشنهاد را انجام مى‏دهند.

در بُعد پیرومنشانه، شیوه‏هایى چون ارایه منابع، دریافت منابع و رفتار قانونمند وجود دارد و مردم در قبال برخوردارى از مزایاى تأمین اجتماعى و خدمات رفاهى، به پرداخت مالیات، رفتن به خدمت نظام وظیفه، اطاعت از قوانین و انجام رفتارهاى بهنجار، سوگند وفادارى خوردن به حکومت، گوش دادن به سخنرانى رهبران سیاسى و ; مبادرت مى‏ورزند.18 نمونه چنین اعمالى در اسلام نیز مورد توجه بوده و مسلمین علاوه بر پرداخت مالیات، موظف به پرداخت وجوهى چون زکات و خمس مى‏با

شند. پاره‏اى از این موارد در سخنان على‏علیه السلام ذکر شده است، آن‏جا که مى‏فرمایند:
موظف‏اید از فرمان من سرپیچى نکنید! در کارهایى که انجام آنها به صلاح و مصلحت است، سستى و تفریط روا مدارید و در دریاهاى شداید به خاطر حق فرو روید.19
در اسلام، مشارکت سیاسى با عناوین مختلف، از جمله عنوان شورا مورد پذیرش قرار گرفته است. علامه محمد تقى جعفرى در این خصوص مى‏نویسند:
انتخابات، شئون حیات و کیفیت آنها در زمینه همه موضوعات زندگى مادام که به نهى صریح برخورد نکند، در اختیار مردم است و چون اسلام این اختیار انتخاب را پذیرفته و شورا و جماعت را اصل قرار داده است، بنابراین حکومت مردم بر مردم را در یک معناى عالى پذیرفته است.20
مواردى چون شورا، بیعت، نصیحت ائمه مسلمین و ; که ناظر به فعالیت‏هاى مشارکت جویانه مى‏باشد، به وفور در آیات و روایات یافت مى‏شود.21 در اسلام مقام رهبرى جامعه از شأن و منزلت والایى برخوردار است و رهبر باید داراى ویژگى‏ها و توانایى‏هاى خاص و منحصر به فرد باشد، چرا که در زمان غیبت، به نیابت از امام معصوم زعامت و رهبرى مردم را بر عهده دارد. رهبرى در اسلام با نظریه‏هاى متفاوتى مواجه شده است، اما در همه آنها مردم از حق انتخاب برخوردار بوده و رهبر مادام که مقبولیت مردمى را کسب نکند، رهبریش به فعلیّت نمى‏رسد. زیرا «بسط ید» رهبر بدون حضور و مشارکت مردم محقق نمى‏شود. پس از انتخاب نیز هیأتى از خبرگان مردم، وظیفه نظارت بر رهبر را بر عهده مى‏گیرند.
مشارکت سیاسى مردم زمانى فعالانه، آگاهانه و مؤثر است که مردم منبع اصلى اعمال و رفتارهاى حکومتى (قانون) را قبول داشته باشند و به منابع استخراج قانون باور داشته و آن را بپذیرند. از طرف دیگر، افراد جامعه باید یقین پیدا کنند که تصمیم‏گیرى و عملکرد نظام منطبق بر

ارزش‏هاى پذیرفته شده آنان و قانون حاکم بر جامعه مى‏باشد، در این صورت است که حکومت مشروعیت لازم را کسب مى‏نماید و به تبع آن، از مقبولیت عام نیز برخوردار مى‏شود، زیرا در تلقى مردم حکومتى عادلانه است که مشروعیت داشته باشد و قانون آن عادلانه باشد، چنین حکومتى اس

ت که با مشارکت فراوان مردم روبه رو خواهد شد.
2 – 2 گزینش سیاسى‏
گزینش سیاسى فرآیندى است که به وسیله آن، افرادْ مقامات رسمى را در نظام سیاسى به دست مى‏آورند یا در نقش صاحب منصبان رسمى اساساً در مقامات سیاسى و ادارى ظاهر مى‏شوند، اما در بعضى موارد در نقش منصب‏داران دیگر مانند اعضاى قوه قضائیه، پلیس و ارتش خدمت مى‏کنند.22

معمول‏ترین فرایند گزینش سیاسى در جهان امروز، انتخاب از بین دو کاندیدا یا بیشتر با رأى مخفى است، اما انتصاب مقامات از جایگاه والایى برخوردار است. در گزینش افراد به خصوصیاتى هم‏چون سن، جنس، قومیت، تحصیلات، شغل و غیره توجه مى‏گردد، اما خصوصیات عام‏ترى نیز وجود دارد که افراد بیشترى را در بر مى‏گیرد. ثروت و دارایى، شأن و منزلت، آمادگى روانى و ایدئولوژیک و مهارت‏ها و تجربه‏هاى افراد از جمله این ویژگى‏ها مى‏باشد. از منظر عدالت اجتماعى، آنچه در فرایند گزینش سیاسى اهمیت دارد این است که معیارهاى گزینش افراد مبتنى بر چیست؟ آیا در گزینش افراد، خصوصیات اکتسابى و استعداد و توان واقعى وى مد نظر قرار مى‏گیرد یا بر ویژگى‏هاى انتسابى، موروثى و طبقاتى او توجه مى‏شود؟
بدیهى است که شیوه اول مناسب‏تر و به عدالت نزدیک‏تر است، عوامل تعیین کننده دیگر در عادلانه بودن گزینش، سیستم گزینش افراد است. آیا انتخاب افراد براى به دست گرفتن مناصب، شخصى است یا سازمانى؟ به عبارت دیگر، آیا افراد پس از گذراندن مراحل خاص به یک مقام دست مى‏یابند یا این که در بدو امر از سوى چند تن از افراد سازمان آن را عهده‏دار مى‏شوند؟
معمولاً در سیستم‏هاى حکومتى از هر دو شیوه استفاده مى‏شود، اما هر چه فرایند انتخاب افراد غیر شخصى‏تر گردد، از دخالت عوامل نامربوط به استعدادها و توانایى‏هاى فرد در انتخاب او کاسته مى‏شود و به استقرار شایسته‏سالارى در جامعه نزدیک‏تر مى‏شویم.
3 – 2 امنیت‏
فراهم شدن شرایط و زمینه‏هاى برابر براى ارتقاى همه افراد جامعه و برخوردارى یکسان آنها از فرصت‏هاى اجتماعى، از عوامل مهم تأمین برابرى در جامعه است و یکى از راه‏هاى اساسى براى فراهم کردن چنین زمینه‏اى، تأمین امنیت در جامعه مى‏باشد. با ایجاد امنیت پایدار و گسترده، همگان به یکسان از فرصت‏هاى مناسب و مساعد برخوردار مى‏شوند تا به انجام بهتر امور سیاسى، فر

هنگى و اقتصادى بپردازند.
از گذشته‏هاى دور تا امروز امنیت از مقوله‏هاى مهم و رایج زندگى بشر بوده است و گذر زمان نه تنها از اهمیت آن نکاسته، بلکه روز به روز بر اهمیت آن افزوده شده و ابعاد و دامنه وسیع‏ترى یافته است. بنابراین، انجام هیچ کارى بدون وجود امنیت متصور نیست و در فقدان امنیت نه عدالت تحقق مى‏یابد و نه آزادى. بسیارى از فلاسفه بزرگ سیاسى عامل تشکیل حکومت را تأمین امنیت

دانسته‏اند:
ریشه امنیت در لغت از امن، استیمان، ایمان و ایمنى است که به مفهوم اطمینان و آرامش در برابر خوف و ترس و نگرانى و نا آرامى است.23
امنیت داراى دو بُعد ذهنى و عینى است. به عبارت دیگر، امنیت هم شامل اطمینان و آرامش فیزیکى است و هم آرامش روحى و روانى را در بر مى‏گیرد. «بارى بوزان» امنیت را با توجه به این دو بُعد، این‏گونه تعریف مى‏کند:
امنیت عبارت از حفاظت در برابر خطر (امنیت عینى)، احساس ایمنى (امنیت ذهنى) و رهایى از تردید (اعتماد به دریافت‏هاى شخصى) مى‏باشد.24
بنابراین برابرى سیاسى، فرهنگى و اقتصادى – به عنوان شاخص‏هاى عدالت اجتماعى – زمانى برقرار خواهد شد که افراد جامعه از تمامى تهدیدات فیزیکى و روحى و روانى مصونیت داشته باشند.
با شنیدن واژه امنیت آنچه در وهله نخست به ذهن متبادر مى‏شود، فراغت از جنگ و درگیرى مسلحانه و برخوردهاى خشونت‏آمیز و در نهایت، دست‏یابى به صلح است. با این تصور، تهدید نظامى مهم‏ترین عامل ناامنى به شمار مى‏رود و به تبع آن، مهم‏ترین وظیفه دولت‏ها افزایش قدرت نظامى و توان دفاعى است. با وجود همه اهمیتى که امنیت نظامى دارد، این بُعد از امنیت اهمیت درجه اولى خود را از دست داده و به جاى آن، امنیت فرهنگى و اقتصادى بالاترین درجه اهمیت را به خود اختصاص داده است. البته با وجود تنزّل اهمیت امنیت نظامى، افزایش قدرت دفاعى کشور هم‏چنان اهمیتى بالا دارد. با چنین برداشتى از امنیت در دنیاى امروز، مى‏توان اقسامى را براى امنیت در نظر گرفت که عبارت‏اند از:

الف) امنیت شخصى: به معناى امنیت فرد در زندگى خود و سلامت جسم و صحت وى و شهرتش در حد قانون مى‏باشد.
ب) امنیت عمومى: فعالیتى حکومتى است که هدفش استقرار امنیت در کشور مى‏باشد و این فعالیت‏ها متضمن اعمال دفاع اجتماعى، تنظیم عبور و مرور و ; مى‏باشد.
ج) امنیت اجتماعى: امنیت اجتماعى به دو معنا به کار برده مى‏شود:
-1مصون بودن و حالت فراغت عموم افراد جامعه از تهدیدها یا اقدامات خلاف قانون شخص، گروه و دولت؛

-2پیش بینى و تدارک دولت براى تأمین نیازهاى مردم.
د) امنیت ملى: توانایى یک ملت براى حفاظت از خود و ارزش‏هاى داخلى در مقابل تهدیدات خارجى.25
تقسیم بندى مذکور مجموعه فعالیت‏هاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى دولت را به منظور تأمین امنیت در کشور شامل مى‏گردد، از این رو مى‏توان امنیت را با توجه به این ابعاد نیز طبقه‏بندى کرد.
ه ) امنیت سیاسى: مراد از امنیت سیاسى، اطمینان شهروندان به احقاق حقوق‏شان از سوى دولت است. افراد جامعه هنگامى که از امنیت شخصى، عمومى و اجتماعى‏شان از جانب دولت اطمینان حاصل کنند، به امنیت سیاسى دست یافته‏اند. در این مورد دولت موظف است که در مراحل مختلف قانون‏گذارى، قضاوت و اجراى قوانین بى‏طرفى خود را نسبت به شهروندان حفظ کند و شهروندان نیز از این بى‏طرفى اطمینان حاصل نمایند.
اقدام سیاسى یا ادارى دولت علیه افراد و گروه‏ها و خشونت و سلب حیثیت و منزلت افراد از سوى دولت از مهم‏ترین تهدیدهاى دولت نسبت به افراد است‏26 که به امنیت سیاسى خدشه وارد مى‏سازد. در این میان آنچه بیش از همه به فراگیر شدن امنیت سیاسى در جامعه کمک مى‏کند و افراد جامعه را نسبت به اقدامات دولت خوش‏بین مى‏نماید، اقتدار سیاسى دولت است که خود بر آمده از مشروعیت بالاى نظام سیاسى مى‏باشد.

3- سازوکارهاى اقتصادى‏
در وهله اول آنچه از عدالت اقتصادى به ذهن مى‏آید، توزیع عادلانه ثروت در جامعه است. ساده‏ترین راه کسب ثروت، کار و فعالیت تولیدى است؛ به این معنا که کار، شخص را مالک حاصل آن کار مى‏کند. اما این رابطه ساده و منطقى میان فعالیت فرد و تعلق گرفتن ثروت به او، تصویر متفاوتى در واقعیت مى‏یابد و جامعه در عرصه اقتصاد از ظلم و ستم‏ها، استثمار، تبعیض‏ها و نابرابرى لبریز مى‏گردد. علت این امر مى‏تواند در بخش کار و تولید باشد؛ یعنى همه افراد از شغلى که با آن امرار معاش مى‏کنند برخوردار نباشند، یا ممکن است اِشکال به سازمان توزیع برگردد؛ یعنى مزد متناسب با فعالیت افراد به آنان تعلق نگیرد و یا در توزیع درآمدهاى عمومى به شهروندان، انصاف و برابرى لحاظ نشود و یا ممکن است مصرف به طور صحیح انجام نشود و استفاده نادرست گروهى سبب شود قشرى دیگر از جامعه از نعمت‏هاى موجود بى‏بهره بمانند.
علاوه بر ناهماهنگى و اِشکال در تولید، توزیع و مصرف، مسایلى هم‏چون ناتوانى‏هاى

جسمى یا حوادث طبیعى نیز مى‏تواند فرد را از کار و فعالیت و در نتیجه، از بهره‏مندى از ثروت محروم سازد، هم‏چنین برخى افراد یا گروه‏ها راه‏هایى را براى کسب ثروت به کار مى‏گیرند که در عمل موجب محرومیت افراد بسیارى از حق‏شان مى‏شود. احتکار و گران‏فروشى، ربا، استثمار افراد از طریق پرداخت دستمزد پایین‏تر از حد معمول، سرقت از بیت المال، ارتشا، عدم پرداخت وجوهى که باید به دولت پرداخته شود، اسراف و تبذیر و ; سبب ایجاد بى‏عدالتى و نابرابرى و پیدایش فاصله طبقاتى میان افراد مى‏گردد.
به طور کلى، سوء تدبیرهاى دولت و رفتارهاى خلاف قانون و ناعادلانه برخى فراد جامعه، از اسباب اصلى تأمین نشدن عدالت اقتصادى در جامعه به شمار مى‏روند، بنابراین ایجاد عدالت در گروِ اصلاح این دو و مشارکت آنها با یکدیگر است. افراد جامعه باید مشارکت اقتصادى مفید و فعال داشته باشند و دولت را در حل معضلات اقتصادى یارى رسانند و در مقابل، دولت نیز با تمام امکانات خود باید مشکلات مطرح شده در سه عرصه تولید، توزیع و مصرف را حل کند و با افراد و گروه‏هاى مخل عدالت اقتصادى، به شدت برخورد نماید از طرفى هم موظف به تأمین زندگى مناسب و متعادل براى ناتوانان و نیازمندان است، لذا فعالیت‏هاى دولت دو جنبه سلبى و ایجابى مى‏یابد.

1- 3اقدامات دولت براى تحقق عدالت اقتصادى‏
عمده‏ترین مشکلات اقتصادى که سد راه تحقق عدالت اقتصادى مى‏شود، در هر سه بخش تولید، توزیع و مصرف نهفته است. گام نخست براى رفع این مشکلات، حل نمودن مشکل تولید است، چرا که با تولید انبوه و کافى، بخش زیادى از مشکلات توزیع و مصرف نیز مرتفع خواهد شد. عمده‏ترین مواردى که باید در بخش تولید رعایت شود، عبارت‏اند از: 1 – تولید مایحتاج زندگى به اندازه کافى و 2 – ایجاد کار مناسب براى همه افراد و برابرى آنها در داشتن شرایط مساعد کارى.

دولت براى انجام این کارها مجاز است در اقتصاد مداخله داشته باشد، زیرا تصور مى‏شود در اختیار قرار دادن تمامى مراحل تولید به بخش خصوصى، نابسامانى‏هاى اجتماعى و افراط و تفریطهایى را در پى خواهد داشت. از این رو، دولت «به منظور تضمین و تعیین حداکثر و حداقل تولید کالاهاى ضرورى»27 در عرصه تولید نقش‏هایى را ایفا مى‏کند، به این صورت که نخست با تأسیس واحدهاى اقتصادى، مردم را در فعالیت‏هاى اقتصادى شرکت مى‏دهد و در مرتبه بعدى، تسهیلات سرمایه‏اى و مالى را تأمین مى‏کند تا مقدمات کار فراهم گردد.28

علاوه بر مطالب ذکر شده، همه افرادى که در سنین کار کردن به سر مى‏برند، باید از شغل متناسب برخوردار باشند، چرا که بیکارى علاوه بر جنبه اقتصادیش که باعث گسترش فقر مى‏گردد و از طریق تأثیر بر دستمزدها، بر فقر تعدادى از شاغلان مى‏افزاید،29 به لحاظ اجتماعى نیز معضلات بسیارى به همراه دارد و نوعى بیمارى اجتماعى محسوب مى‏شود. دولت علاوه بر کاریابى باید به نحوى عمل کند که افراد بیکاره به وجود نیاید:
بیکاره کسى است که اصولاً براى هیچ کارى آمادگى پیدا نکرده است و کارى به او یاد نداده‏اند و اگر هم بخواهد کار کند، از عهده بر نمى‏آید.30

دولت باید در تأمین شرایط اشتغال در جامعه، برابرى همه افراد را مد نظر قرار دهد؛ یعنى شرایط و امکانات کار کردن براى همه اقشار فراهم شود که یکى از لوازم آن، داشتن آزادى انتخاب شغل است تا افراد به تناسب استعداد، علاقه، توان و شایستگى‏هاى خویش شغلى را که مى‏خواهند، انتخاب کنند. این کار نقش مهمى در افزایش کیفیت کار تولیدى و توسعه اقتصاد کشور دارد. هم‏چنین دولت مى‏تواند براى استفاه بهینه از کار تولیدى و بهبود بیشتر آن، زمینه‏هاى افزایش مهارت افراد را فراهم نماید؛ به عنوان مثال، براى افراد مستعدى که در جایى کار مى‏کنند، دوره آموزش ضمن خدمت بگذارد تا در سطح بالاتر و با مهارت افزون‏تر به کار خود بپردازند.31

برنامه‏هاى دولت در بخش توزیع در دو جهت متمرکز مى‏شود:
-1 رعایت برابرى اقتصادى در توزیع ثروت‏هاى عمومى و تسهیلات رفاهى، عمرانى و بهداشتى؛
-2رعایت حقوق افراد در دادن دستمزد واقعى به آنها (تناسب درآمد با میزان کار افراد).
دولت موظف است امکانات رفاهى از قبیل حمل و نقل عمومى، لوله‏کشى فاضلاب

شهرى، روشنایى معابر، جمع آورى زباله و ;، بهداشت عمومى هم‏چون بهداشت شهر و روستا، تأمین آب آشامیدنى سالم، ایجاد درمانگاه‏ها و بیمارستان‏هاى مجهز، جلوگیرى از شیوع بیمارى‏هاى واگیر و خطرناک، بهداشت محیط زیست و ; و عمران و آبادانى تمامى نقاط کشور را براى همه بخش‏ها و مناطق کشور و همه افراد به یکسان تأمین نماید. توزیع نادرست این امکانات، پیامدهاى اجتماعى و فرهنگى ناگوارى خواهد داشت. مهاجرت روستاییان به شهرها و یا مهاجرت از شهرهاى کوچک و دور افتاده به شهرهاى بزرگ، گسترش بى‏رویه شهرنشینى، پیدایش شهرهاى خیلى بزرگ، حاشیه نشینى و غیره از این نوع پیامدها مى‏باشد. توزیع نامتناسب در درون خود شهرها نیز سبب تقسیم شهرها (به ویژه شهرهاى بزرگ) به دو بخش مرفه نشین و فقیرنشین مى‏شود که این خود به افزایش تبعیض و بى‏عدالتى دامن خواهد زد. علاوه بر موارد مذکور، باید دستمزد افراد مطابق کار و استحقاق‏شان به آنها پرداخت شود و بدین ترتیب از استثمار و تضییع حقوق افراد جلوگیرى گردد.
بنابراین، در بخش توزیع باید اوّلاً: توزیع همه جانبه و گسترده باشد و ثانیاً: مراکز تولیدى و اشتغال در تمامى نقاط کشور پراکنده باشد تا با تمرکز آنها در نقطه‏اى خاص، به معضلاتى که ذکر شد، گرفتار نشویم و هم‏چنین در قبال فعالیت‏هاى انجام شده دستمزد منصفانه به افراد پرداخت گردد. با بهبود و اصلاح تولید و توزیع، بخش عمده‏اى از مشکلات مصرف نیز حل مى‏شود. آنچه در مقوله مصرفْ مطلوب است، برخوردارى همه افراد از امکانات لازم و ضرورى یک زندگى مناسب مى‏باشد. اما همان‏گونه که مى‏دانیم عدم دسترسى همه افراد به این امکانات، بزرگ‏ترین مانع نیل به این هدف است، زیرا منابع و فرآورده‏هاى اقتصادى به اندازه کل جمعیت نیست و همه افراد نمى‏توانند تمامى نیازهاى‏شان را از منابع اقتصادى تأمین کنند.
با وجود نکات ذکر شده، مى‏توان اقداماتى انجام داد تا حداقل اکثر مردم از زندگى متعادلى برخ

وردار گردند. بخشى از این کارها با مشارکت‏هاى مردمى انجام مى‏پذیرد و بخشى دیگر نیز به عهده دولت است. دولت باید نخست از مسایلى پیشگیرى کند که در این بخش مشکل به وجود مى‏آورند؛ همانند افزایش جمعیت مصرف کننده. در این راستا دولت با آموزش روش‏هاى کنترل و تنظیم خانواده، از افزایش بى‏رویه مصرف کنندگان مى‏کاهد و با تعلیم روش‏هاى صحیح مصرف و ارایه الگوى صحیح آن، از اسراف منابع اقتصادى جلوگیرى مى‏کند.
مداخله دولت در اقتصاد مى‏تواند به شکل‏هاى نظارت، قانون‏گذارى و اجراى طرح‏هاى اقتصادى باشد. براى کارساز بودن مداخله در اقتصاد، محدوده‏اى به نام قلمرو آزادى نظر قانونى ارایه شده است تا تغییرات و مقتضیات زمانى نیز در قانون‏گذارى دولت مورد توجه قرار گیرد، بدین ترتیب دولت به برنامه ریزى صحیح و حل پیشامدهاى اقتصادى ناشى از تحولات فنى و تکنولوژى قادر خواهد بود. افزون بر

امورى که دولت به طور ایجابى بر عهده دارد، سازوکارهاى سلبى را نیز مى‏تواند به منظور بهبود و پیشرفت اقتصادى به کار گیرد؛ همانند مبارزه با فساد ادارى، رشوه، ربا و استثمار در بخش تولید، مقابله با احتکار و گران‏فروشى و سرقت اموال عمومى در قسمت توزیع و جلوگیرى از اسراف و اتلاف منابع کشور.
چنان‏که ذکر شد، مؤلفه اصلى برخوردارى افراد از دارایى‏هاى موجود، کار و فعالیت است. با وجود این، برخى مواقع حوادثى اتفاق مى‏افتد که موجب از بین رفتن و یا کاهش درآمد مى‏شود. اتفاقاتى هم‏چون بیمارى، از کار افتادگى، فوت، اخراج، بیکار شدن و ; و یا مسایلى همانند افزایش تورم، هزینه‏هاى غیر مترقبه و ; سبب کاهش درآمد و یا کاهش بهره‏مندى افراد مى‏شود.32 در این‏گونه موارد دولت کوشش‏هایى به منظور «جبران خسارت و نتایج حاصل از پاره‏اى حوادث و اتفاقات اجتماعى»33 انجام مى‏دهد که از آن، به «تأمین اجتماعى» تعبیر مى‏شود. اصول 43 تا 48 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران به این امر مهم اختصاص یافته است. تأمین اجتماعى علاوه بر حل نیازهاى مادى افراد، رفاه معنوى آنان را نیز مد نظر قرار مى‏دهد:
شخص در هر شغل و مقامى از آینده خود و خانواده‏اش نگرانى نداشته و براى تأمین آینده، ناچار از کار بدون وقفه و دست زدن به هر عملى براى کسب پول و تأمین آتیه خود نمى‏گردد.34
در گذشته، تأمین اجتماعى به شیوه‏هایى چون حمایت خانواده، مالک، استادکار، مؤسسات مذهبى، موقوفات و ; انجام مى‏شد، اما امروزه علاوه بر برخى روش‏هاى سنتى، سازمان‏ها و نهادهایى چون سازمان تأمین اجتماعى و سازمان بیمه خدمات درمانى، مؤسسه‏هاى غیر دولتى مانند مؤسسه‏هاى امور خیریه، صندوق‏هاى قرض الحسنه و صندوق‏ها و مؤسسه‏هاى بازنشستگى برخى شرکت‏ها و نهادهاى دولتى این وظیفه را بر عهده دارند.35 هم‏چنین امروزه علاوه بر تلاش در راه جبران خسارت‏هاى افراد، تلاش در جهت جلوگیرى از بروز حوادث و پیش‏بینى‏هاى لازم نیز مورد تأکید است.
آیهاللَّه سید محمدباقر صدر مسئولیت و ضمان دولت را در تأمین اجتماعى افراد، از نوع ضمان اعاله مى‏داند، به این نحو که «اعاله فرد، تهیه وسایل و لوازم زندگى او به طور مکفى است; دولت باید حاجات اصلى و عمومى به غذا، مسکن و لباس را تأمین کند».36

مبناى اصلى تعهد دولت در تأمین اجتماعى افراد، ایجاد توازن اقتصادى در جامعه است. منظور از توازن این است که افراد جامعه از حیث «سطح زندگى» مساوى باشند تا بدین‏وسیله از شکاف طبقاتى کاسته شود. حد و اندازه کمک دولت به نیازمندان تا زمانى است که آنان بى‏نیاز گردند؛ یعنى «بتوانند متناسب با مقتضیات روز، از مزایاى زندگى بهره‏مند گردند». این کمک‏ها علاوه بر مسلمین، غیر مسلمانان ساکن در قلمرو دولت اسلامى را نیز شامل مى‏شود.37


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید