
پروژه دانشجویی مقاله حواس باطنی از منظر معرفتشناسی تحت word دارای 47 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله حواس باطنی از منظر معرفتشناسی تحت word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله حواس باطنی از منظر معرفتشناسی تحت word
چکیده
مقدّمه
تعریف «حواس باطنی»
طبقهبندی حواس باطنی
انواع حواس باطنی
تمایز و همکاری قوا
حسّ مشترک
کارکردهای حسّ مشترک
قلمرو حسّ مشترک
تمایز حسّ مشترک و حواس ظاهری
تخیّل
جایگاه صور خیالی
خطاپذیری ادراکات خیالی
حضوری یا حصولی بودن ادراکات خیالی
حافظه
جایگاه حافظه در روانشناسی
گستره حافظه در معرفتشناسی
قلمرو حافظه
حقیقت حافظه
خطاپذیری حافظه
حافظه؛ مولّد یا نگهدارنده؟
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله حواس باطنی از منظر معرفتشناسی تحت word
ـ آشتیانی، سید جلالالدین، شرح مقدّمه قیصری بر فصوصالحکم، چ سوم، (تهران، امیرکبیر، 1370)؛
ـ ابنسینا، النجاه، تصحیح محمّدتقی دانشپژوه، (تهران، دانشگاه تهران، 1364)؛
ـ ـــــ ، النفس من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسنزاده، (قم، مرکز النشرالتابع لمکتب الاعلام الاسلامی، 1375)؛
ـ اتکینسون، ریتال. و دیگران، زمینه روانشناسی هلیگارد، ترجمه محمّدتقی براهنی و دیگران، چ هفتم، (تهران، رشد، 1381)؛
ـ بهمنیار، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهّری، (تهران، دانشگاه تهران، 1349)؛
ـ پالک، جان، مفاهیم بنیادین در معرفتشناسی، ترجمه محمّد حسینزاده، (قم، زلال کوثر، 1382)؛
ـ حسینزاده، محمّد، پژوهشی تطبیقی در معرفتشناسی معاصر، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382)؛
ـ ـــــ ، «طبقهبندی مفاهیم از منظر معرفتشناسان مسلمان»، ماهنامه معرفت، ش 99 (اسفند 1384)؛
ـ ـــــ ، فلسفه دین، (قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1376)؛
ـ ـــــ ، معرفتشناسی، چ هشتم، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381)؛
ـ حسینزاده، محمّد و محسن قمی، «مکاشفه وتجربه دینی»، ماهنامه معرفت، ش 19 (1375)؛
ـ رازی، فخرالدین محمّد، المباحث المشرقیه، (بیروت، دارالکتاب العربی، 1410 ق)؛
ـ سولسو، رابرت، روانشناسی شناختی، ترجمه فرهاد ماهر، (تهران، رشد، 1381)؛
ـ سهروردی، شهابالدین، سه رساله از اشراق، (تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1356)؛
ـ شیرازی، صدرالدین محمّد، الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، (قم، مصطفوی، بیتا)؛
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، (تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354)؛
ـ ـــــ ، تعلیقه صدرالمتألهین بر الهیّات شفا، (قم، بیدار، بیتا)؛
ـ طوسی، نصیرالدین، شرح الاشارات، الطبعه الثانیه، (تهران، دفتر نشر کتاب، 1403ق)؛
ـ قیصری، داود، شرح فصوصالحکم، (قم، بیدار، بیتا)؛
ـ گراهام، ر.، روانشناسی فیزیولوژیک، ترجمه علیرضا رجائی و علیاکبر صارمی، (مشهد، آستان قدس رضوی، 1380)
ـ مان، ن. ل.، اصول روانشناسی، ترجمه محمود ساعتچی، چ پنجم، (تهران، امیرکبیر، 1361)؛
ـ محمّدتقی مصباح، تعلیقه علی نهایهالحکمه، (قم، در راه حق، 1405ق)؛
ـ ـــــ ، شرح اسفار: کتابالنفس، تحقیق و نگارش محمّد سعیدی مهر، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1375)؛
- Audi, Robert, Epistemology, Second Edithon, (London, Routledge, 2003)
- Pollock, John, Contemporary Theories of Knowledge, (USA, Roman, 1986)
چکیده
گرچه بررسی حواس باطنی از منظر معرفتشناسی کمتر مورد توجه قرار گرفته است و تفکیک میان ساحت معرفتشناختی و وجودشناختی آنها مشکل به نظر میرسد، اما در میان انبوه مباحث، میتوان مطالبی یافت که صبغه معرفتشناختی دارند. این نوشتار پس از تعریف «حس باطنی» و طبقهبندی آن، نگاهی گذرا به «حس مشترک» و خزانه آن، و «خیال» و قلمرو و کارکردهای آنها دارد و ادراک خیالی (تخیّل) را از ابعاد و ساحتهای گوناگون، به ویژه از بعد خطاپذیری و خطاناپذیری، بررسی کرده است. در ادامه، به حافظه، قلمرو، کارکردها و ویژگیهای آن میپردازد و اعتبار آن را ارزیابی میکند. به نظر میرسد حافظه مولّد معرفت یقینی نیست، بلکه راه یا ابزاری ثانوی است که معرفتها را حفظ و نگهداری میکند و با یادآوری، آنها را در عرصه ذهن حاضر میسازد. هرگاه کوچکترین تردیدی نسبت به نتایجی که در ذهن داریم حاصل شود، میتوان استدلالهای آنها را مرور و ارزیابی کرد و در نتیجه، معرفت یقینی خود را تثبیت نمود. اگر صرفاً به حافظه استناد گردد و تنها بدان اکتفا شود، نمیتوان از خطا ایمن بود
کلیدواژهها
ادراک خیالی، حس مشترک، حافظه، حضوری بودن تخیّل، خطاپذیری حافظه، قلمرو و کارکردهای حواس باطنی
مقدّمه
حواس باطنی بخشی از دستگاه یا به تعبیر دقیقتر، بخشی از قوای ادراکی انسان و حیوان را تشکیل میدهند. از دیرباز، بر نقش این قوا در معرفت انسان و حیوان تکیه شده و مورد بحث و نظر قرار گرفتهاند. در مورد حواس باطنی، مباحث بسیاری در علمالنفس مطرح شده که عمدتاً مباحثی وجودشناختی است. در علمالنفس، نفس به اقسام سهگانه (نباتی، حیوانی و انسانی) تقسیم و به شرح و بررسی قوای هر یک از آنها پرداخته میشود. حواس ظاهری و باطنی از قوای ادراکی اختصاصی نفس حیوانی به شمار میروند و در انسان و حیوان موجودند. در مورد قوای ادراکی نفس، مباحثی از این قبیل بررسی میشود: جسمانی بودن یا غیرجسمانی بودن حواس باطنی، شمار آنها و ادلّه اثباتکننده هر یک از آنها. در میان انبوه مباحث، میتوان نکتهها و بحثهایی را یافت که صبغه معرفتشناختی دارد. در این نوشتار، صرفاً مباحث معرفتشناختی مربوط به حواس باطنی مطرح گردیده و از این منظر، درباره آنها بحث شده است. اما به دلیل آنکه مباحث معرفتشناختی آنها ارتباط تنگاتنگی با مباحث وجودشناختیشان دارد، طی مباحث خود به آنها نیز اشارهای داریم
تعریف «حواس باطنی»
قوای ادراکی نفس حیوانی، که «حواس» نامیده می شود، به دو دسته تقسیم میگردد: 1 حواس ظاهری؛ 2 حواس باطنی. حواس باطنی آن دسته از قوای ادرکی است که نیاز به اندامهای ظاهری همچون چشم و گوش ندارند. عموم حکما معتقدند: اینگونه قوا جسمانی بوده، در قسمتهایی از مغز انسان حلول کردهاند. از اینرو، به ابزار مادی و جسمانی مانند مغز نیاز دارند و با ایجاد اختلال در بخشی از مغز، قوّه حالّ در آن نیز مختل میگردد. بدینسان، از منظر قدما، علاوه بر نفوس حیوانی، قوای ادراکی آنها نیز مادی است. بنابراین، حواس باطنی، همچون حواس ظاهری، جسمانی بوده، در محلی قرار دارند. بر اساس این نگرش، با استفاده از دانش تشریح، به بیان محل هر یک از حواس باطنی پرداخته و جایگاه هر یک را مشخص کردهاند. برای نمونه، گفتهاند: محل «حسّ مشترک» در بخش مقدّم مغز است
در برابر نگرش مزبور، صدرالمتألّهین اثبات کرد که قوای ادراکی نفس حیوانی، اعم از حواس باطنی و ظاهری، غیر جسمانی است و در محلی مادی حلول نکرده. البته معمار حکمت متعالیه وجود اندامهای حسی مانند گوش و چشم را برای حواس ظاهری و بخشهای گوناگون مغز را برای حواس باطنی لازم میشمارد؛ اما بر این نکته تأکید میورزد که آنها زمینه ادراک را فراهم میسازند، نه اینکه خود عمل ادراک را تحقق بخشند. وجود آنها برای تحقق ادراک حسی، به منزله وجود عینک و دوربین است. اگر چشمان کسی آسیب دیده باشد، با استفاده از عینک، اختلالی را که در اندام حسیاش ایجاد شده است، برطرف میسازد، نه اینکه این ابزار عمل ادراک را تحقق بخشد
طبقهبندی حواس باطنی
پیشینیان با اتّکا به استدلال، پنجگونه حواس باطنی ذکر کردهاند: 1 حس مشترک؛ 2 خیال؛ 3 واهمه؛ 4 متصرّفه (یا متفکّره و متخیّله)؛ 5 حافظه. میتوان اقسام ذکر شده را به این شیوه طبقهبندی کرد: حواس باطنی یا مدرکاند یا معین بر ادراک. حواس باطنی مدرک، خود بر دو دستهاند: قسمی از آنها مدرک صوری هستند که حواس ظاهری نیز آنها را درک میکند، اما در قسم دیگر حواس ظاهری به ساحتشان راه ندارد و نمیتواند به ادراک آنها نایل شود؛ چرا که آنها صورت نیستند، بلکه معانی جزئی هستند. آن قوّه ادراکی که به درک اینگونه معانی دست مییابد «واهمه» نام دارد، و آن قوّه که صور و ادراکاتی از قبیل دسته اول را درک میکند «حسّ مشترک» نامیده میشود
قوای معین بر ادراک نیز چند قسماند: برخی از آنها صرفاً ادراکات را حفظ میکنند، بدون آنکه در آنها تصرفی داشته باشند و این خود مشتمل بر دو قوّه است: قوّهای که حافظ و نگهدارنده صور است و «خیال» نام دارد، و قوّهای که نگهدارنده و مخزن معانی است و «حافظه» نامیده میشود. قوّهای که در صور و معانی موجود در نفس تصرف میکند و به تجزیه و تحلیل آنها میپردازد «متصرّفه» نام دارد. متصرّفه خود قوّه مستقلی نیست. اگر به استخدام واهمه درآید، «متخیّله» و اگر به استخدام عقل درآید، «متفکّره» نامیده میشود
به تعبیر سادهتر، حواس باطنی یا مدرکاند یا معین بر ادراک. قوّه ادراکی اگر مدرک صور باشد، «حسّ مشترک» نامیده میشود. این قوّه خزانهای دارد که صور را در آنها نگهداری میکند. آن خزانه، که حافظه و مخزن صور است، «خیال» نام دارد. اگر قوّه ادراکی مدرک معانی جزئی باشد، از آن به «واهمه» تعبیر میشود. واهمه نیز خزانهای دارد که آن معانی را حفظ میکند. خزانه واهمه «حافظه» نامیده میشود. علاوه بر این چهار قوّه، حسّ باطنی دیگری وجود دارد که هم در صور و هم در معانی حاصل در نفس تصرف میکند و این قوّه «متصرفه» نام دارد
بدینسان ـ چنانکه پیشینیان تصریح کردهاند ـ همه این قوا مدرک نیستند، بلکه تنها حسّ مشترک و واهمه مدرکاند و بقیه معین بر ادراکاند. شاید به این دلیل بر آنها «قوای ادراکی» اطلاق شده که معین بر ادراکاند. صرفنظر از این جهت، توصیف آنها به وصف ادراکی مناسبتی ندارد
انواع حواس باطنی
با توجه به آنچه گذشت، میتوان هر یک از حواس باطنی را اینگونه تعریف کرد
1 حسّ مشترک: این قوّه، که یکی از حواس باطنی نفس حیوانی است، صوری را که حواس ظاهری به ادراک آنها نایل میشوند، درک میکند. بدینروی، «حسّ مشترک» قوّهای ادراکی است و نه معین بر ادراک. حسّ مشترک ظرف ادراکات حواس ظاهری است و همچون خزینهای است که این پنج نهر به سوی آن جریان دارد
2 خیال: قوّه خیال خزانه صور و نگهدارنده آنهاست و خودْ مدرک نیست، بلکه معین بر ادراک است. از اینرو، مستقیماً نقش ادراکی ندارد و صرفاً محل نگهداری صور و مخزن آنهاست. بدینروی، این قوّه خزانه حسّ مشترک و صورتهای موجود در آن است. گاهی این واژه در مورد حسّ مشترک نیز به کار میرود. در این صورت، منظور از آن حسّ مشترک است. به نظر میرسد این کاربرد از آنروست که قوّه خیال خزانه صوری است که آنها را حسّ مشترک درک میکند. در واقع، نام «خزانه» بر مدرک نهاده شده است
در مورد این قوّه، علاوه بر عنوان «خیال»، «مصوّره» نیز به کار رفته و این اصطلاح رایج است. مصوّره دو کاربرد دارد که یکی از آنها در مورد قوّه خیال است. در کاربرد دیگر، مصوّره از جمله قوای نفس نباتی قلمداد شده و کاربرد آن در این اصطلاح، شایعتر است
از منظر وجودشناسی، در باب این دو قوّه باطنی، نظریههای متفاوتی43 دیده میشود: عدهای هر دو قوّه را انکار کرده، افعال و کارکردهای هر دو را مستقیماً و بدون واسطه به نفس نسبت دادهاند؛ گروهی تحقق هر دو قوّه را پذیرفتهاند؛ و برخی همچون صدرالمتألّهین احتمال وحدت آن دو را منتفی ندانستهاند. در هر صورت، با نفی حسّ مشترک، میتوان قوّه خیال را نیز منتفی دانست. کسانی که حسّ مشترک را انکار کردهاند خزانه آن را نیز مردود شمردهاند. آنها قایل شدهاند که خود نفسْ مدرک این صور است. صور در صقع نفس بدون نیاز به قوّهای تحقق مییابد و نفس برای ادراک آنها به قوّهای همچون حسّ مشترک و برای حفظ آنها به خزانهای همچون حسّ مشترک نیاز ندارد. گویا میان پذیرش قوّه مدرک و خزینه و حافظ آن، ملازمه است
3 واهمه: قوّه واهمه از منظر کسانی که آن را پذیرفتهاند، یکی از حواس باطنی است که معانی جزئی را درک میکند. معانی جزئی اموری هستند که در ذهن، در قالب شکل و صورت منعکس نمیشوند؛ همچون محبت به مادر و یا فرزند و تنفّر خاص از یزید و شارون، برخلاف امور محسوس همچون رنگها، درختان و معادن که صورت دارند و در قالب شکل و صورت منعکس میشوند
بدینسان، مدرک معانی جزئی قوّهای است که «واهمه» نام دارد؛ چنانکه مدرک صورْ «حسّ مشترک» نامیده شده است. تمایز این دو حسّ باطنی در واقع، به تمایز افعال و عملکردهای آنها ارجاع مییابد. بر اساس نگرش رایج قدما، صور و معانی از یکدیگر ممتازند و تمایز آنها به گونهای است که نمیتوان با یک حس، همه آنها را درک کرد. صور خیالی مربوط به عالم حس و طبیعت است و معانی مربوط به فکر و اندیشه
4 حافظه: معانی جزئی، که با واهمه درک میشوند، در مخزنی حفظ و نگهداری میگردند؛ چنانکه گفتهاند:44 قوّهای که آنها را حفظ میکند خود واهمه نیست؛ زیرا حفظْ نوعی قبول است و ادراک فعل. یک قوّه نمیتواند هم فاعل باشد و هم قابل. اما قوّه خیال حافظ صور است و نمیتواند نگهدارنده معانی باشد. از اینرو، لازم است قوّه دیگری این مهم را به انجام رساند. آن قوّه که خزانه معانی و نگهدارنده آنهاست، «حافظه» نام دارد؛ چنانکه خزانه صور جزئی «خیال» نامیده شده است. حافظه، همچون خیال، مدرک نیست، بلکه معین بر ادراک است. این حسّ باطنی با حفظ و نگهداری معانی، آنها را در محضر واهمه قرار میدهد. سپس واهمه به درک آنها نایل میگردد. از اینرو، حافظه مستقیماً نقش ادراکی ندارد و صرفاً محل نگهداری معانی جزئی و خزانه آنها به شمار میرود
5 متصرّفه: قوّه متصرّفه یکی از حواس باطنی است که در ادراکات انسان تصرف میکند و به تجزیه و تحلیل آنها میپردازد. این قوّه بر اساس آنکه توسط کدام قوّه تسخیر شود و به استخدام آن درآید، نام خاصی دارد. اگر واهمه یا نفس حیوانی آن را به کار گیرد و در صور و معانی جزئی تصرف کند، «متخیّله» نامیده میشود و اگر در استخدام عقل و نفس ناطقه قرار گیرد و عقل به کمک آنها به تعریف و استدلال بپردازد، «متفکّره» نام دارد
تمایز و همکاری قوا
بدینسان، عقل و وهم با به کارگیری قوّه متصرّفه، به حجم گستردهای از صور و معانی دست مییابند. برای نمونه، این قوّه در صورتهای محسوس، که در خزانه خیال موجودند، تصرّف کرده، سر انسان و وال را از بدن آنها جدا میکند و سر انسان را به بدن وال یا بالعکس ملحق میسازد و در پایان این تحلیل و ترکیب، به صورت یا صورتهای جدیدی دست مییابد. همینگونه تحلیل و ترکیب را در مورد مفاهیم و ادراکات عقلی انجام میدهد؛ مثلا، مفهوم «انسان» را به جنس و فصل تحلیل میکند یا با ترکیب «ناطق» و «حیوان»، به مفهوم «انسان» دست مییابد، یا با ترکیب چند قضیه، استدلال میسازد. بدینسان، کار متخیّله تحلیل و ترکیب معانی جزئی و صور است و کار متفکّره تحلیل و ترکیب معانی کلی. فیلسوف عمدتاً به استدلال، که نوعی تحلیل و ترکیب معانی کلی است، میپردازد و هنرمند، اعم از شاعر و نقاش، به تجزیه و ترکیب صورتها. گرچه تعریف، استدلال و ادراک مفاهیم کلی، بلکه ساخت و دستیابی به آنها، و نیز حکم در قضایا از جمله کارکردهای عقل است، اما عقل افعال و کارکردهای ذکر شده را با به کارگیری متصرّفه ـ که در این صورت «متفکّره» نامیده میشود ـ انجام میدهد. البته این نگرش مبتنی است بر اینکه از منظر وجودشناسی و علمالنفس، تحقق قوای باطنی همچون «متصرفه» را بپذیریم. (این بحث مجال دیگری میطلبد.)
متخیّله میتواند قوّه حافظه و خیال رابه استخدام خود درآورده، در صور و معانی جزئی موجود در آنها تصرف کند و به تجزیه و تحلیل یا ترکیب آنها بپردازد. بدینسان، متخیّله با اشراف بر خزانه صور و معانی، از راه تجزیه و تحلیل آنها، صورتهای نوینی میآفریند و حسّ مشترک را در معرض مشاهده و درک آنها قرار میدهد. ابنسینا در اینباره چنین گفته است
و من شان هذه القوّه المتخیّله ان تکون دائمهالاکباب علی خزانتی المصوّره و الذاکره، و دائمه العرض للصوره مبتدئه من صوره محسوسه;
حاصل آنکه از یکسو، حسّ مشترک با ارائه صور موجود در خود به متخیّله، آنها را در معرض تحلیل یا ترکیب قرار میدهد، و از سوی دیگر، متخیّله پس از تجزیه و تحلیل آنها، صورتهای دیگری میسازد و آنها را در خزانه خیال و در معرض درک حسّ مشترک قرار میدهد
لازم به ذکر است که بر اساس نظریه کسانی که حواس باطنی پنجگانه را پذیرفتهاند، «متصرّفه» خود ابزار واهمه است و واهمه آن را به کار گرفته، استخدام میکند. افزون بر آن، متصرّفه به واسطه واهمه، ابزار عقل است. واهمه و عقل با به کارگیری متصرّفه، میتوانند در معانی جزئی و کلی تصرف کنند
و هی (ای المتخیّله) قوّه للوهم وبتوسطه للعقل
در اینجا، ممکن است با این پرسش مواجه شویم که چرا کسانی که حواس باطنی را متعدد میدانند متخیّله و متفکّره را دو قوّه جداگانه به شمار نیاوردهاند، با آنکه آنها دوگونه کار انجام میدهند؟ چنانکه حامیان این نگرش تصریح کردهاند، متخیّله تنها در امور جزئی تصرف میکند و از قوای نفس حیوانی شمرده میشود، در صورتی که متفکّره در معانی کلی تصرف میکند و از قوای نفس انسانی قلمداد میگردد
به نظر میرسد که این مشکل را نمیتوان بر اساس معیارهایی که برای تعدّد قوای نفس ذکر شده است، پاسخ گفت. صدرالمتألّهین در مورد حسّ مشترک و خیال، پس از شرح و بررسی اشکالات مطرح شده درباره آنها، گفتهای دارد که برای این بحث نیز راهگشاست. او در اینباره خاطرنشان میکند که اثبات مغایرت حسّ مشترک و خیال، از مباحث اساسی فلسفه نیست و انکار آن خللی در اصول بنیادی آن ایجاد نمیکند. از منظر وی، مانعی ندارد که آنها دو مرتبه از یک قوّه باشند.48 همین سخن را در مورد متفکّره و متصوّره نیز میتوان مطرح کرد و بدان ملتزم شد، بخصوص با توجه به اینکه از منظر معرفتشناسی، وحدت یا تغایر آنها نقشی در اعتبارشان ندارد
در باب متخیّله، با مشکل دیگری مواجهیم: به رغم آنکه حواس باطنی را از قوای ادراکی نفس حیوانی تلقّی کردهاند، بهمنیار تصریح میکند که متصرّفه، اعم از متخیّله و متفکّره، صرفاً به انسان اختصاص دارد و بر این ادعا استدلالی ارائه میدهد؛ گو اینکه در پایان، این احتمال را منتفی نمیداند که حیوانات، به جای این قوّه، قوّه دیگری داشته باشند
و هذه القوّه ـ أعنی المتخیّله ـ غیر موجوده إلاّ فی الانسان، و الدلیل علی ذلک أنّ الافعال الصادره عنالحیوانات الآخر تصدر علی نمط واحد لا یتغیّر، فهی إلهامیه کما یبنی العنکبوت بیته; و یشبه ان یکون لسائر الحیوانات قوّه أخری مکان هذه القوّه علی وجه آخر
به راستی، جای شگفتی است که چگونه این قوّه را از قوای ویژه نفس حیوانی به شمار آوردهاند، در حالی که حیوانات از داشتن چنین قوّهای محرومند؟! آنها عقل ندارند تا متصرّفه و متفکّره را به کار گرفته، استدلال اقامه کنند یا تعریف ارائه نمایند؛ چنانکه متصرّفه و متخیّله را به کار نمیگیرند تا شعری بگویند، معنا و صورت جدیدی بسازند، نقاشی کنند و هنری داشته باشند! آیا حیوانات اصولا از هنر و مفاهیم زیباییشناختی درکی دارند؟!
